حس خوش زندگی
(۱۳ اسفند ۹۱)
نیمروز، خورشید لنگر انداخته روی بام، مشتِ درختِ
پیرِ سرکش شکفته در خنکای آفتاب اسفند و من چون کاسهای پر آب، چون آینهای کوچک، لبریز
از لبخند پیِ نشانههای سبز حیات میگردم؛ رد پنجهی بچه گربهای که روی سیمان خشک
شده، ردی که میرود تا بوتهی به ژاپنی و غنچههای صورتیِ بازیگوش، که چون ابریشم
پخشاند روی شاخههای نقرهفام، گیس بید مجنون که پریشان است توی باد و مخمل سفیدِ
بیدمشکها که لم دادهاند بر حاشیهی راه.
شب، سکوت ساکن شیرین، چراغهای روشن راه، ماشینهای
در گذر و خطی از نور که میاندازند بر سیاهی شب، طعم خوش چای و حس خوش زندگی.
پیوست: Wonderful
Life از Lara Fabian:
:) :X:X:X >:D<
ReplyDelete:* >:D<
Deleteعالی بود عزیزم مثل همیشه...ولی فک کنم یکم داره رویه ی پست هات تکراری میشه آخه ادبیات گفتاریش خیلی شبیه هم هست...تنوع بذاری بد نیست گلم...
ReplyDeleteمرسی داری ...
:D
Deleteدقیقاً داشتم به هماین فکر میکردم این چند روز
به پست بعدی مراجعه کنید :D :*
خوش به حالت تو همیشه این حس خوش رو داری
ReplyDeleteمن فقط موقع تغییر فصلا این مدلی میشم
مثه الان :دی
بوووس
:D
Deleteعینک دودی نزن که جهانت رنگی شه
بیشتر خوش باش :*
کلی هم خوشحال شدم که الان خوشی :*
سلام وارتان جان
ReplyDeleteبسیار بسیار زیبا مثل همیشه، ممنون از صمیم قلب و بی نهایت ممنون که این حس زیبا رو با ما شریک شدی با قلمی فوق العاده زیبا و نگاهی زیباتر. از .صمیم قلب آرزو می کنم همیشه شاد باشی و سرافراز
ممنون دوست عزیز بابت این همه لطف و توجهتون
Deleteامیدوارم شما هم همیشه خوش باشید.