من و ماه
(۶ فروردین ۹۲)
عود توی یک گلدان کوچک آبی سفالی که از ماسه و سنگریزه
پرش کردهام پدپد میکند و خانه نمنم پر میشود از بوی صندل و عنبر که چای به دست
میروم توی بالکن و خنکای شب مینشیند روی صورتم و من، مثل گربهای که توی آفتابِ
سر صبح از خواب بیدار شده باشد، کش و قوسی میآیم، سرم را که بلند میکنم، ماه چون
خوب رویانِ هزار و یک شب رو میگیرد از من به حجاب ابر، بعد کمکمک به لبخند من گل
از گلاش میشکفد و ابر را نرم از صورتش پس میزند.
پیوست: دو پست پشت سر هم نوشتم
چون در دو سبک و سیاق مختلف بودند با هم منتشرشان نکردم.
چه حال و هوای خوبی
ReplyDelete:*
Deleteدر کل این روزها خیلی همه چیز خوب است
این هم یکیاش بود.