Saturday 7 September 2013

شبانه ۱۴ مرداد ۹۲

شبانه

(۱۴ مرداد ۹۲)

رسالت شب شکستن است
بغض سپید من با طرح یکی لبخند
بکارت سیاه موی تو با سرانگشت‌های من
و نبض گردنت که صبح از آن زاده می‌شود
به صبح چشم تو
شب نیز می‌شکند

Saturday 31 August 2013

یکی میان همه ۱۰ شهریور ۹۲

یکی میان همه

(۱۰ شهریور ۹۲)

در گوری تازه
بر حاشیه‌ی سیاهِ بیشه
غرس می‌شوم در خاک
ریشه می‌دهم
سبز می‌شوم
و دست آخر سایه‌ای میان آن همه سایه

و تو تبخیر می‌شوی ۷ شهریور ۹۲

و تو تبخیر می‌شوی

(۷ شهریور ۹۲)

من حریق هزار بیشه‌ام
تو شبنمی بر لبان سرخ من
کاش نواخگری رسته از خواب بودم
یا که تو سیلاب بهار
من حریق جنگلم
تو شبنمی
در هرم های من به یک آه بخار می‌شوی

Thursday 29 August 2013

یهودا ۶ شهریور ۹۲

یهودا

(۶ شهریور ۹۲)

در خواب سبز باغ
در میانِ آن همه جمع
این من‌ام که نشان می‌کنم تو را به بوسه‌ای
گناه از جهان شسته می‌شود به غسل خون تو
من نیز بخشوده می‌شوم در این میان؟
قاضی اگر منم
حاشا حاشا که چنین شود


پیوست: Erbarme Dich از BWV 244 پاسین سنت ماتئو اثر باخ (لینک MP3 و ترجمه‌ی شعر):

Monday 26 August 2013

شبانه ۳ شهریور ۹۲

شبانه

(۳ شهریور ۹۲)

تو رفته‌ای
تقویم هم
و در رد شور اشک‌های من
گل‌های کاغذی خشک شده‌اند بر دیوار
کاش ساعتی داشتم
تا حساب ساعت‌هایی که رفته‌ای دستم باشد

Friday 23 August 2013

میخ ۱ شهریور ۹۲

میخ

(۱ شهریور ۹۲)

کمی درد می‌کند جای بودنت
مثل جای میخ بر دیوار گچی
دستِ کم آن تکه‌ها که بردی را پس بفرست
بی‌مروت میخ طویله بودی
بد درد می‌کند جای بودنت بر دیوار


پیوست: میخ طویله عملاً بزرگ‌ترین میخی است که می‌شود بر دیوار کوبید.

Wednesday 21 August 2013

صور ۲۶ مرداد ۹۲

صور

(۲۶ مرداد ۹۲)

رد سرخ انتحار خورشید
رود سپید اشک رسولان قرن
پروانه‌هایی که باد بال‌هاشان را برده پشت کوه بلند
و آواز آسمان، از زیر آوار تلخ روز
مرا به خود می‌خواند
دست کسی که گم شد در غریو سبز شهر
جای خالی واژه‌ای در شعر شاعر جوان
یا خواب بوسه پشت پلک باکره‌‌ی شهر
مرا به خود می‌خواند
خاکستر هزار کوره
نام هزار گور بی‌نام
بغض فرخورده‌ای که طعم آهن می‌دهد
طعم تاب خوردن در باد سحری
مرا به خود می‌خواند
اجابت می‌کنم
به بانگ اول
در چشمه‌ای که سال‌ها پیش آوزاش را گم کرده
غسل می‌کنم
به بانگ دوم
هزار قناری در گلوگاه چشمه می‌خواند
به بانگ سوم
خاموش شناور می‌شوم در هیچ بزرگ

Sunday 18 August 2013

واحه ۲۶ مرداد ۹۲

واحه

(۲۶ مرداد ۹۲)

من رسول سال قحطی‌ام
شمعی در دست
ابری بر لب
مرا به واحه‌های چشم خود راه بده
در گلو‌گاه آبی زنبقی
از تو آبستن خواهم شد
به هزار گندم‌زار
به هزار مرتع
و راه گم کرده‌گان را خوراک خواهم داد
و بی‌کسان را در انحنای سپید تنم پناه
و صبح نو بر سر انگشت‌هایم جوانه خواهد زد
مرا به واحه‌های چشم خود راه بده
این قرن چشم انتظار معجزات من است

Friday 16 August 2013

سایه ۲۵ مرداد ۹۲

سایه

(۲۵ مرداد ۹۲)

چون غم‌گین‌ترین روسپی شهر
زیباترینِ زنان
که به مترسکی دل داده بود
که در مزرعه‌ی عریان خانه داشت
و کبوتری در دست‌هایش لانه
اردوی شرم شهر مرا سنگ‌سار کرد
چون کودکی که می‌خندید
که آواز هزار پیامبر
هزار خورشید در گلویش بود
در میان بخار رگ زدم
و رد سرخ زندگی
بر سپیدی کاشی‌ها تکثیر شد
چون آخرین شعر شاعری
که در میانه‌ی باران جوهر بر کاغذ
در غبار کتاب‌هایش گم شد
ناتمام می‌مانم
و ساعت
بی‌آن‌که در نبض ثابت‌اش وقفه‌ای افتد
با نیم‌نگاهی از کنار من می‌گذرد

Wednesday 14 August 2013

هبوط ۲۳ مرداد ۹۲

هبوط

(۲۳ مرداد ۹۲)

خورشید را چون ترنج
دو نیم می‌کنی
و من چون کاسه‌ی لاجورد
لبریز می‌شوم
از عطر سبز تلخ دست‌های تو
شب می‌شود
و منِ مغموم
از آسمان ساقط می‌شوم بر خاک
تو تکه‌هایم را جمع می‌کنی
و چون ستاره‌ای بند زده
از سقف سیاه خانه‌ات می‌آویزی

گور ۲۲ مرداد ۹۲

گور

(۲۲ مرداد ۹۲)

دی‌شب در گوری تازه
با مرده‌ای هم‌بستر شدم
که چون من می‌خندید
چون من آه می‌کشید
دی‌شب در گوری تازه
با مرده‌ای هم‌بستر شدم
که تنش بوی کافور می‌داد
و چشم‌های مرا داشت
دی‌شب در گوری تازه
که نام مرا بر خود داشت
با خود هم‌بستر شدم
و به بانگ اول خروس
من مرده بودم

پیامبر مغموم ۲۲ مرداد ۹۲

پیامبر مغموم

(۲۲ مرداد ۹۲)

برکت
چونان کبوتری هراسیده از قفس
پریده از دست‌های من
و من چونان پیامبری مغموم
با تاجی از غبار
بی آن‌که یکی حوّاری پی‌ام باشد
پی پاره‌ای چوب برای دار
به موج تلخ روشنایی سرخ لامپ‌های نئون چنگ می‌زنم
چوبی نیست
بر دار روشنایی‌های گنگ شهر می‌شوم
و معبد سیاه زمانه
از انعکاس صفیر اگزوزها به لرزه می‌افتد
ولی گناهی بخشوده نمی‌شود
دیواری نمی‌ریزد
و در روز چهارم
هنوز در گورم من

Tuesday 13 August 2013

سبزه و آسفالت ۲۱ مرداد ۹۲

سبزه و آسفالت

(۲۱ مرداد ۹۲)

چون سبزه‌ای
که سطح سیاه آسفالت را می‌شکافد
و سرک می‌کشد سوی آسمان
سطح سخت سینه‌ام را می‌شکافی
طالع می‌شوی در من

غالب می‌شوی بر سیاهی درون

Monday 12 August 2013

نام من، گل‌سرخ ۲۱ مرداد ۹۲

نام من، گل‌سرخ

(۲۱ مرداد ۹۲)

نام من گل سرخ است
من انکار نام خودم
وقتی در ترکیب سپید کلمات
پی نقطه‌ی نون می‌گردم
وقتی در حجاب سپید صبح
پی چراغ می‌گردم
من انکار نام خودم
وقتی شکفته سرخ شکوفه‌ی قلب تو را نمی‌بینم
و می‌روم پی تردید گل سرخ

Sunday 11 August 2013

سپیده‌دم ۲۰ مرداد ۹۲

سپیده‌دم

(۲۰ مرداد ۹۲)

ستار سایه‌های صبح من
طالع شو
تا روشن شود روزم

خواب پروانه ۱۹ مرداد ۹۲

خواب پروانه

(۱۹ مرداد ۹۲)

در پاسخ «ها»ی انتهای خنده‌ات
چراغ پلک می‌زند
لب‌های من حل می‌شود در باران
و پشت پلک‌های تو می‌نشیند
و من فکر می‌کنم که شب من
خواب پروانه‌ای است حوالی‌صبح

سپید ۱۹ مرداد ۹۲

سپید

(۱۹ مرداد ۹۲)

با یک نفس عمیق
در یقه‌ی سپید پیراهنت گم می‌شوم
و صبح به صدای سپید بالا کبوتری بر حرّه
در لحاف ابر از خواب می‌پرم 

Saturday 10 August 2013

شکست ۱۹ مرداد ۹۲

شکست

(۱۹ مرداد ۹۲)

شیشه را به تلنگور محک می‌زنند
من را به نبود تو
قوت دست و دوری تو از حد که بگذرند
هر دو می‌شکنیم

عطر ۱۸ مرداد ۹۲

عطر

(۱۸ مرداد ۹۲)

شب
چون هراسیده کشتی‌شکستگان
سرگردان میان جزایر پنج‌گانه‌ی عطر تنت
در موج سیاه خواب گم می‌شوم
و صبح خود را بر شن‌های روشن سینه‌ات باز می‌یابم

Wednesday 7 August 2013

ظهر پاییز ۱۶ مرداد ۹۲

ظهر پاییز

(۱۶ مرداد ۹۲)

ظهر پاییر
سایه‌ی دیوار نو
وقت صلات
گل‌احمد یا اَنرگل
خسته
چشمانش خمار خواب
می‌خواند از بر
یاد میهن، یاد معشوق

ظهر پاییز
وقت صلات
سر بام شقایق پوشِ قالی
در هوای گیس سیاه دختر افغان
قاصد شب، زاغ
می‌نشیند بر بام

ظهر پاییز
چرت پاره
در لحاف امن خوب دست‌هایت
خواب گنگ چند بوسه
خنده‌های شاد برگ
زیر پای ره‌گذر
عطر باران، بوی کاج

یار من، دلدار من
ظهر پاییز نزدیک است


پیوست: «اَنرگل» هم‌آن «انارگل» است نام زیبای یک دوست افغان.
پیوست ۲: «یک روز پاییزی» اثر لئو بروئر با اجرای لی‌لی افشار:

Tuesday 6 August 2013

خواب گندم ۱۵ مرداد ۹۲

خواب گندم

(۱۵ مرداد ۹۲)

خند‌هایت گل گندوم
وسط سوز زمستون
دل من مزرع گندم
چش تو باغ و گلستون

من اگر خوشه‌ی گندم
تویی ساقه‌ی گندم
دست بی‌رحم زمونه
نشه تیغ و درفشُم

ما بشیم عاصی و هیرون
وسط بر بیابون
ما بشیم ساقه و گندم
هر یکی خونه‌ی مردم

بی‌سبب ۱۵ مرداد ۹۲

بی‌سبب

(۱۵ مرداد ۹۲)

بی‌سبب
چون داغ شقایق خوبی
بی‌سبب
چون ململ مه
چون کاکل ابر
خوبی

Monday 5 August 2013

می‌روم به صید حوت خیال ۱۴ مرداد ۹۲

می‌روم به صید حوت خیال

(۱۴ مرداد ۹۲)

از استوار لنگرگاه امن آغوش تو
پی سفیران سیاه بالِ باد
بادبادن می‌کشم سوی افق
می‌روم به صید بازی‌گوش حوت خیال
فلس‌اش سبز
چش‌اش یاقوت کبود
تا که کابین تو باشد
حوض خیال

تور خالی
چشم گریان
آینه‌ در دست
برِ کوخ تو می‌آیم
تا که شاید
در حوض سیاه چشم خود
کابین خود بینی

طره‌های سپید موی تو ۱۳ مرداد ۹۲

طره‌های سپید موی تو

(۱۳ مرداد ۹۲)

عطر سپید یاس را پود می‌کنم
بر بافه‌های سیاه کاکلت
تا چهرِ ستاره پوش شب
سرخ شود
از شرم زیبایی تو
و گل‌گونی خنده‌ات

آشنا بیگانه عطر تنت ۱۳ مرداد ۹۲

آشنا بیگانه عطر تنت

(۱۳ مرداد ۹۲)

در خمارِ خوابِ چشم تو
محو می‌شود روشنایی صبح
کلام نقش می‌بندد بر دیوار
در سایه‌ی روشن شمع
و بیرق صبح را
و هوش‌یاری را
باد می‌برد بر سر کوه بلند
و من
در پی ردی از آشنا بیگانه عطر تنت
گم می‌شوم در مه
در ابری از دود و بخار

Sunday 4 August 2013

قاصدان پاییز ۱۳ مرداد ۹۲

قاصدان پاییز

(۱۳ مرداد ۹۲)

امروز
چل‌چله‌ها تیز پریدند سوی جنوب
و من
به هوای گرمی دست‌هایت
تابستان را دادم به دست باد شمال
بمان!
که دست‌هایم معتکف لیوان چای نشود
در پاییز


پیوست: «راز و نیاز با آسمان» از آلبوم «تنها نخواهم ماند» اثر کیهان کلهر

خط آبی صبح ۱۲ مرداد ۹۲

خط آبی صبح

(۱۲ مرداد ۹۲)

خروس می‌خواند
اتاق پر می‌شود از سایه‌های بلند سحر
و من
چون ستونی از کاغذ
پیش چشم تو خاکستر می‌شوم
و به لبخند تو
جوانه می‌زنم از نو

Friday 2 August 2013

زنی جوان‌تر ۱۱ مرداد ۹۲

زنی جوان‌تر

(۱۱ مرداد ۹۲)

در من زنی است از من جوان‌تر، شادتر
که با لبخندی روشن، بر پنجه‌های کوچک‌اش ایستاده
و از دریچه‌ی چشم‌های من روز را می‌نگرد
روشنایی را و رنگ را
و شکفته است از شگفتی عالم
من و او هر دو شور این داریم
که او سخن بگوید
غالب شود بر سیاهی درون


پیوست: شعری است از Ankie Peypers که شهلا جاهد به فارسی برگردانده، من باز نویس‌اش کردم. ترجمه‌ شهلا جاهد از شعر:
در من زنی جوان تر از من زندگی می‌کند
با چشم‌های روشن‌تر و دست‌های کوچک‌تر
بر سرانگشتان پاهایی کوچک ایستاده
از چشم‌های من بیرون را می‌بیند
به روزها نگاه می‌کند،به روشنایی و رنگها،
همه چیز را شکفت انگیز می‌بیند،همه چیز را خیلی زیبا می بیند.
هر دو شور این را داریم که او بتواند حرف بزند،
بتواند حرکت کند و زندگی کند و بر تاریکی
که در او خانه دارد،چیره شود

Wednesday 31 July 2013

در امتداد شب ۸ مرداد ۹۲

در امتداد شب

(۸ مرداد ۹۲)

در امتداد شب
بادبان می‌کشم
بر انحنای گرم گرده‌ات
جنون سایه
سیاه پخش می‌شود بر دیوار،
در تفتیده های من
تنت برشته می‌شود
چون گندم
در آفتاب
و من
در بی‌کران سیاه چشم تو
شب را
به تیغ ماه رگ می‌زنم
تا صبح
سرخ‌آب گونه‌ات شود
و بی‌صدا
سحر
شکوفه کند
میان من و تو


Monday 29 July 2013

کوتاه ۶ مرداد ۹۲

کوتاه

(۶ مرداد ۹۲)

کاکل‌ات سبز
تن‌ات ململ صبح
همه‌ی عالم من
حاشیه‌ی آبی پیراهن تو است

Saturday 27 July 2013

قاصدک ۴ مرداد ۹۲


قاصدک

(۴ مرداد ۹۲)

قاصدک
از که پیام آوردی
از صبح سحر
باد صبا
سرخ طلب؟
قاصدک از که خبر آوردی؟ هان؟
از چشم سیاه
گیس سپید
کاکل باد؟
قاصدک
رو خبر آمدن یار بیار
دل من منتظر است

Sunday 21 July 2013

در میان آشوب و ملال ۳۰ تیر ۹۲

در میان آشوب و ملال

(۳۰ تیر ۹۲)

از ماخولیای سرخ تنهایی
تا بی‌کران اضطراب طلب
از دیوار سرخ چین
تا سپیدترین سایه‌ی ماه
آدمی در نوسان است
مابین زمین و آسمان
آشوب و ملال

از منزل اول
تا روزِ واپسین
دمی زیر سایه‌ی آبی ابر می‌خسپد
دمی در پی یار، در پی نام می‌گردد
و دست آخر
ساعت از کار می‌افتد
دریا آرام می‌گیرد
و شعله‌ای
در گور خیس خاک
خاموش می‌شود

Thursday 18 July 2013

در میان سایه‌های سرخ شب ۲۶ تیر ۹۲

در میان سایه‌های سرخ شب

(۲۶ تیر ۹۲)

زیر نور ماه
سیاه، چشم تو
آویخته بر کاکل سرو
آواز چنار
گوشوار گوش من
لب به لب بوسه می‌شوم
بر جام شوکران
بر لبان تو
بی‌صدا
گم می‌شوم
میان سایه‌های سرخ شب
ترانه می‌شوم
باد می‌شوم

Monday 15 July 2013

اینک آخرالزمان ۲۳ تیر ۹۲

اینک آخرالزمان

(۲۳ تیر ۹۲)

آخرین شمع را
آخرینِ دَدان
به ضرب مشت می‌کشد بر سقف
آسمان از درد
کرور کرور ستاره قی می‌کند بر خاک
زنان
مرثیه می‌خوانند بر سر ننو
و زیر چوبه‌های دار لالایی
خط اریب دود
گلوی من و شب را می‌برد
و سرخی چسب‌ناک صبح
شتک می‌زند بر پیراهن سپید تو
و من آرام
در سیاهی چشم‌هایت
غرق می‌شوم

Friday 12 July 2013

شبانه ۲۰ تیر ۹۲

شبانه

(۲۰ تیر ۹۲)

به سنگ جنون
زمان می‌شکند

چون تفتیده یال باد در آفتاب
با طعم گس عطش
عاصیْ نگاه من
پنجمه می‌اندازد در تو

دوّارْ انحنای تنت
چون عریانْ خرامیدن توسنی در باد
شب را پر می‌کند
در پیچش یک رقص
یک هم‌آغوشی

خروس بانگ می‌زند
ساعت از خواب می‌پرد
و من می‌مانم و ردّ خیال تو بر دیوار



پیوست: Oriental Melody و Belly Dancer از Joe Satriani از آلبوم Strange Beautiful Music:


Thursday 11 July 2013

شبانه ۱۹ تیر ۹۲

شبانه

(۱۹ تیر ۹۲)

ماه
چون کاسه‌ی شیر
سر ریز می‌کند
بر گیس سیاه شب
روز
غرق می‌شود
در گور گرم سایه‌ها
در اندوه بی‌کرانْ زخم‌هایِ زمین
و در میانه
من
رمیده از رمه
گم می‌شوم
در جنون تب‌دار علف
در چین‌خورده‌گی‌های زمان
در بودن‌های بی‌سبب
در تکه‌های آینه

Wednesday 10 July 2013

زمستان ۱۸ تیر ۹۲

زمستان

(۱۸ تیر ۹۲)

سرمای این شب ظلام
استخوان می‌ترکاند عزیزکم
درد تیر می‌کشد در فقرات من
مرگ پنجه می‌کشد بر در
و سایه طغیان می‌کند بر دیوار
دستت را به من بده
در جان من
یگانه اخگری
ترانه‌ای
بی‌افروز
زمهریر بی‌کسی است این ظلام

Monday 8 July 2013

کبوتر کوچک ۱۷ تیر ۹۲

کبوتر کوچک

(۱۷ تیر ۹۲)

حوالی پنج صبح، خوابم سبک شده است که صدای به هم خوردن چیزی بیدارم می‌کند، کبوتری کوچک از پنجره‌ی اتاق آمده داخل و رفته نشسته بالای کمد و سرگردان این جهان غریبی که وارداش شده را نگاه می‌کند، بلند می‌شوم که بفرستم‌اش بیرون، اول سعی می‌کنم سمت پنجره کیشت‌اش کنم ولی می‌خورد به دیوار و می‌افتد پشت میز، چند لحظه می‌مانم چه کنم، بعد عزم‌ام را جزم می‌کنم که بگیرم‌اش و پرش دهم بیرون، می‌روم جلو، چهار زانو می‌نشینم روی زمین، با چشم‌های درشت سیاه‌اش نگاه‌ام می‌کند، چشم‌هایی که سیاه است به سیاهی شب، دست دراز می‌کنم سمت‌اش، تپش‌های نگران قلب کوچک‌اش را از لای پرهای مخملی‌اش احساس می‌کنم، لحضه‌ای تردید می‌کنم، در می‌رود و می‌پرد آن‌ورتر. از صدای بال‌های‌اش بابا بیدار می‌شود می‌آید ببیند چه خبر است، فسقلْ پرنده که خانه را گذاشته روی سر‌اش نشان‌ می‌دهم، می‌رود جلو آرام با دو دست می‌گیرداش و کبوتر کوچک کف دست‌هایش دل‌دل می‌کند، می‌رود سمت پنجره و می‌گذاردش روی حره‌ و کبوتر کوچک هم متحیر از ماجراجویی شبانه‌اش می‌نشیند هم‌آن‌جا و برآمدن آفتاب را نگاه می‌کند.
پدر جانم را می‌فرستم دست‌هایش را بشورد خودم هم دوباره می‌روم دراز می‌کشم، کم‌کم اتاق گم می‌شود در روشنایی آبی صبح و آواز گنجشک‌ها.

Sunday 7 July 2013

و باد تو را می‌برد ۱۵ تیر ۹۲

و باد تو را می‌برد

(۱۵ تیر ۹۲)

با دو دوست نشسته‌ام توی کافه‌ای دنج، کنار پنجره، پنجره‌ای که بر شیشه‌اش نوشته‌اند «در پس این پنجره‌ها، جز هیچ بزرگ، هیچ نیست»،  و از پشت حجاب تار پرده‌ی تور، طرح مبهم شاخه‌های نارون را نگاه می‌کنم و رد چراغ‌هایی که می‌روند، آدم‌هایی که می‌روند و گم می‌شوند در هیچ بزرگ، طرح گنگ یکی لبخند با صدای خنده‌ی کسی از گوشه‌ای دیگر با بحث داغ که سر میز کناری برپاست روی شیشه نقش می‌بندد.
از کافه می‌زنیم بیرون می‌رویم سمت میدان هفتِ تیر، به میدان که نزدیک می‌شویم، گم می‌شوم در موج سبز شیرین چراغ‌ها و تابلوهای نئون، با لبخندی تو را می‌سپارم به باد و این موج سبز، می‌روی، دور می‌شوی، فراموش می‌شوی و من، با یک لبخند برایت دست تکان می‌دهم.

Tuesday 2 July 2013

شبانه ۱۰ تیر ۹۲

شبانه

(۱۰ تیر ۹۲)

به ذکر نام تو
موج بر می‌دارد
آب توی لیوان
چشم من
می‌شود کاسه‌ی باران
دمی سرخ می‌تپد
شقایق در باد
و کمان سرخ خورشید
می‌لرزد در سایه‌ی کوه

تیک تاک ساعت
نام تو را خواهد برد
و من و ماه غزل خواهیم خواند
تا رستن صبح
تا به آواز خروس

Monday 1 July 2013

یک روز آرامِ مهربان ۱۰ تیر ۹۲

یک روز آرامِ مهربان

(۱۰ تیر ۹۲)

حوالی پنج صبح، وقتی هوا کم‌کم دارد روشن می‌شود و گله به گله توی آسمان ابر‌های پنبه‌ای بنفش می‌شوند در پس‌زمینه‌ی آبی آسمان که به تدریج صورتی و گلی‌بهی می‌شود، پنجره‌ی اتاق را چارطاق باز می‌کنم و می‌روم دراز می‌کشم، عطر خوش ملحفه‌های نو می‌پیچد توی تنم، پاهایم را توی سینه جمع می‌کنم و خیره می‌شوم به دیوار رو به رو که به تدریج روشن می‌شود، مثل لیوانی که آرام پر می‌شود از چای. گم می‌شوم در پیچ و تابِ خواب.
شب، خوش خوشک از دیدار دوست مهربانی باز می‌گردم، از یک گپ طولانی درباره‌ی کارها و روابطمان، دل‌تنگی‌های‌مان، پُرام از خنکای شب تابستان و نسیمی که گام به گام موسیقی دور تنم می‌پیچد، سر می‌گردانم سمت آسمان و محو تماشای ستاره‌هایی می‌شوم که گویی دستی نامریی یکی یکی بر دامن سیاه شب می‌دوزد.


پیوست: Sull lull از آلبوم Madar اثر Jan Garbarek:


Tuesday 25 June 2013

از میان پلک خمار خواب ۴ تیر ۹۲

از میان پلک خمار خواب

(۴ تیر ۹۲)

شب می‌شکند به بانگ خروس
و بعد دوباره آرام
جوهر لعاب می‌اندازد
در سپیدْ آینه سپهرِ آسمان
و در میانه
تفتیده تن می‌تند در هم
طوفان تند نیم‌روز
سپید زمین
سرخ می‌شود
ز عاصیْ سرخْ تازیانه‌ی روز
به آواز گل‌گون جنون
سد می‌شکند
هزار چشمه از درون
من از من می‌برد
یکی بیگانه تن می‌شود
من می‌شود


پیوست: Oriental Melody از Joe Satriani: