واحه
(۲۶ مرداد ۹۲)
من رسول سال قحطیام
شمعی در دست
ابری بر لب
مرا به واحههای چشم خود راه بده
در گلوگاه آبی زنبقی
از تو آبستن خواهم شد
به هزار گندمزار
به هزار مرتع
و راه گم کردهگان را خوراک خواهم داد
و بیکسان را در انحنای سپید تنم پناه
و صبح نو بر سر انگشتهایم جوانه خواهد زد
مرا به واحههای چشم خود راه بده
این قرن چشم انتظار معجزات من است
خیلی قشنگ بود! خیلی زیاد! یه جور خاصی! :):*:*:*
ReplyDeleteقربونت بشم عزیزم :* مرسی
Deleteمعجزه قرن دست شعرت درد نکنه!
ReplyDeleteشعر قشنگی بود
شما احیانا با سهراب نسبتی ندارین؟:دی
مرسی عزیزم
Deleteاین شباهت رو یکی دیگه از دوستام هم احساس کرده بود با کار سهراب، احتمالاً دلیلاش سادگی کارامه