Monday 25 March 2013

پرهای سفید ۴ فروردین ۹۲

پرهای سفید

 (۴ فروردین ۹۲)

ابری که تمام روز به سقف خانه‌ نشسته است
چون پیرِمردی چپق به دست
در آفتاب
مجنون
لحظه‌ای می‌بارد

در بی‌کران آبی روز
بر یک نُت تزئین
لحظه‌ای
می‌نشیند مکث
چون مکث شیرین تو
بر یک آوا
رد تو در آواز

از سر کپه‌ی سیمان
سپید می‌پرد
سایه‌ی زاغ

دل
پر می‌شود از بال طلب
تن وا می‌دهد به خاک
و رنگ
معلق می‌شود در سیاهی اتاق

18 comments:

  1. نظمت رو کلاً به نثرت ترجیح میدم!
    بوووس

    ReplyDelete
    Replies
    1. من خودم نثرم رو به نظمم ترجیح می‌دم
      سعی می‌کنم همیشه بعد این‌که شعر می‌گم یک شعر درست حسابی بخونم و بعد می‌فهمم چه قدر ناتوانه کلامم. تو نثر کم‌تر این حس رو دارم
      :*

      Delete
  2. نور تو سیاهی دیده نمیشه

    ReplyDelete
    Replies
    1. ربط کامنتت با شعر رو متوجه نشدم شایان :*
      ولی چون سیاهی مطلق نداریم همیشه نور دیده می‌شه :*

      Delete
    2. و رنگ
      معلق می‌شود در سیاهی اتاق

      Delete
    3. آها پس هم‌اون جواب حدسی که در پاسخ به کامنتت داده بودم
      چون سیاهی مطلق نداریم همیشه نور دیده می‌شه
      :*

      Delete
  3. زيبا و خواندني بود

    فقط در قطعه‌ي نخست، حضور واژه‌ي مجنون برايم نامفهوم است. اگر نمي‌بود از محتواي اين بخش نمي كاست و اكنون كه هست تصوير خاصي بدان نمي‌افزايد. تو گويي بي‌موقع از ذهن و زبان شاعر
    بيرون خزيده و نامناسب در جايگاهي چنين جا خوش كرده باشد

    در قطعه‌ي سوم هم انگاري بايد اينگونه نوشته مي‌شد

    از سوي كپه‌ي سيمان سفيد
    مي‌پرد
    سايه‌ي زاغ
    ............
    سفيد مي‌پرد
    در اينجا مفهومي ندارد. به هر حال سايه‌ي زاغ وقتي از روي سيمان سفيد مي گذرد سياه است
    مگر يك نكته‌ي ظريف كه بگويي زاغ برخلاف كلاغ، سياه و سفيد است نه سياه خالص
    ولي در اين صورت ربطش به تعبير
    سفيد مي‌پرد
    براي من باز معلوم نيست
    ......
    در هر صورت شيرين بود براي من. اولش فكر مي كردم براي كس ديگري باشد

    مرسي

    مهرداد

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی مهرداد جان

      در پاره‌ی اول «مجنون» برای تکمیل توصیف تصویر ذهنی من لازم است
      ....
      در مورد پاره‌ی سوم
      سفید نه به رنگ زاغ ربط دارد (زاغ من سیاه بود) و نه به رنگ سیمان
      اگر دو بند آخر را به صورت جمله پی هم بنویسم می‌شود:
      سایه سفید می‌پرد از ...
      دریافت من است از آن سایه
      ....
      نوشته‌هایی که این‌جا منتشر می‌کنم همه از خودم است اگر غیر این باشد حتماً ذکر می‌کنم.
      و دلیل این فکرت را متوجه نمی‌شوم

      ممنون بابت توجه‌ات و وقتی که گذاشتی

      Delete
  4. در خصوص پاره‌ي سوم هنوز نتوانستم از تعبير تو همان محتوايي را بفهمم كه خودت مي‌گويي
    يعني انگاري اگر خودت نمي گفتي هرگز چنين چيزي به ذهنم نمي‌زد
    اما در خصوص اينكه زاغ تو سياه بود، براي من دست‌كم پذيرفتني نيست؛ چون مردم/عرف/ جامعه‌ي زباني به چيزي كه فقط سياه استف كلاغ مي گويند و به چيزي كه سياه و سفيد با هم هست زاغ

    البته يكي از وجوه مشترك هر دو قار قار كردن است
    .............

    چنين حسي به من دست داد، دقيقا به اين دليل كه چيزي از تو نمي‌دانم

    در خصوص اينكه فكر كردم براي كس ديگري باشد، شايد فقط به خاطر زيبايي و ظرافت شاعرانه‌اي كه در شعر بود
    چنين حسي كردم. و امروز كشف كردم كه شعر تو مثل نثرت از ظرافت خاصي برخوردار است

    من تازه مي‌خوانمت. شناختي از تو و نوشته‌ها و هنرهايت كه هنوز ندارم
    اينكه در يك لحظه چنين انديشيده باشم چندان نبايد عجيب باشد

    ارادتمند

    مهرداد

    ReplyDelete
    Replies
    1. شک کردم یک نگاهی انداختم
      http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%D8%BA
      زاغ نوک زرد هم بود

      Delete
  5. سلام.
    خیلی قشنگ می نویسی...
    قلمت خیلی ظریفه و احساساتت خیلی تند...
    برات بهترین ها رو آرزو می کنم.

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی پیام جان
      خوش‌حالم که خوشت اومده و چنین نگاه مثبتی داری
      من هم برات آرزوی به‌ترین‌ها رو دارم

      Delete
  6. در خصوص زاغ چيز جديدي ياد گرفتم. حق با تو بود


    بوووس

    مهرداد

    ReplyDelete
  7. یادته گفته بودم نثرت رو ترجیح میدم؟
    خب، آدم اشتباه می کنه
    این یکی انقدر خوبه که نمی دونم چی بگه
    :D

    ReplyDelete
    Replies
    1. بله یادمه :D
      من خودم هنوز نثر رو ترجیح می‌دم
      خوش‌حال شدم کلی که خوشت اومد
      ولی برام جالبه که چرا این یکی شعرم این‌قدر مورد پسند قرار گرفته
      :*

      Delete