یک روز روشن
(۲۱ اسفند ۹۱)
باز نشر
هر صبح، آفتاب که میزند، به جهانی چشم باز میکنیم
که هر نگاه میتواند هزار داغ شود بر پیشانیمان، جهانی که بسیارند کسانی که هستیمان
را، هستی من و تو را انکار میکنند. هر صبح، آفتاب که میزند، توی آینه نگاه میکنیم
و هزار نقاب میزنیم به صورتهایمان، نقابهایی که هر کدام بخشی از کیستیمان را
پنهان میکند، نگاههای پرسشگرمان را، نوازش دستهایمان را، لبخندهایمان را پنهان
میکند، نقابهایی که من را از من پنهان میکند. گاهی هم خو میکنیم به این نقابها،
و خودمان هم یادمان میرود چه جهانی را زیر این لایههای تلخ چال کردهایم، بعد یک
روز، یک روز که شاید مثل همهی روزهاست، در انعکاس آینه کسی را میبینیم، که من
نیست، معلوم است که میترسیم، ولی کم کمک این فکر میافتد به جانمان، که نگاهی زیر
نقابها بیاندازیم، نقابها را پس میزنیم و آخ آن لحظه که دوباره نسیم خنک و گرد
طلایی آفتاب مینشیند روی پوست آدم چه حالی دارد.
اینها را که مینویسم یادم میافتد کجای جهان
زندگی میکنم، که اینجا هوا و آفتاب برای همه نیست، دوباره نقاب میزنم ولی این
بار میدانم کیستم و از خود ردّی میگذارم، در طرح یک لبخند، شعری لای کتاب، یا
تکان دستی سرخوش در باد برای دوستی از دور، اینها را که مینویسم، میدانم یک روز،
یک روز روشن ، باد این نقابها را خواهد برد.
پیوست: We
Shall Overcome از Joan Baez:
پیوست ۲: این
پُست باز نشر مطلبی است به هماین عنوان در وبسایت «موسسه مطالعات اقلیتهای جنسی
در خاورمیانه». لینک مطلب در وبسیات:
این نقابها خیلی آزاردهنده هستن گاهی
ReplyDeleteواقعاً حس بدی به من دست میده اگه بخوام دروغ بگم راجع به خودم و روی صورتم نقاب بذارم
و البته وقتی که یه لحظه نقاب را برمیداری هم حس خیلی عالی و خوبی داره
زندگی در جوامع استبدادزده به ناگزیر همراه با این نقابزدنهاست
Deleteنقاب زدن خیلی حس بدی ایجاد میکنه ولی بدون شک شرایط بهتر خواهد شد :)
زندگی مثل یه فیلم کوتاه و بلنده...
ReplyDeleteزندگی ما همجنسگراها از هفت خوان رستم که بگذره کلی اش سانسور میشه... ممیزی می خوره و از سر و ته فیلم میزنن:
ما محکوم به خودسانسوری هستیم
درست میگی، شرایط مطلوب نسیت ولی تنها راه تلاش برای بهبود وضع موجو است :)
Deleteبدیه کار اینجاست و آدم اونروزو نمیدونه کیه!
ReplyDeleteشاید فردا بتونیم این نقابای مزخرفو برداریمو شاید اون جمعه که اون میاد!
همین منتظر بودن باعث توبه کار شدن میشه! باب نخواستیم .هی یادمووون نییییااااااررررر
چرا توبه؟
Deleteاز بس که سخته از بس که سنگ جلو پای آدمه
Deleteدر این بحثی نیست عزیزم :) ولی استمرار و پیگیری تغییر ایجاد میکنه :) مثل یک آب باریک که سنگ و سوراخ میکنه :) امید تنها پناه ماست
Delete:*
من خواستم به نوبه خودم فقط و فقط بگم مرسییییییییییییییی و حسابی خسته نباشی . عالی بود :*:*
ReplyDeleteمرسی عزیزم :*
Delete>:D< :X
زیر نقاب هم خوش میگذره ها. یه شنل هم بیار مستقیم بریم سانفرانسیسکو با هم :x
ReplyDeleteYours,
-P.
پی حیا کن اینجا خانواده رد میشه :))
Delete:* :X
قدم خانواده هم روی چش. همگی با هم میریم سفر.
Deleteخانواده رو میفرستیم دیزنیلند :))
Deleteبدون شک
ReplyDeleteتو بی نقاب هستی
شاید
این دیدگاه معتبر
که ما نقاب زدیم
از هژمونی
از پروپاگانداست
بوسس
کامنتت رو که خوندم (البته باید بیش از یک بار و پاره پاره خونده میشد) ذهنم رو حسابی درگیر کرد
Deleteباید بیشتر فکر کنم ولی نگاه کردن به این حس (که در قالب استعاره بیان شده) با این رویکرد، که نقابی در کار نیست و وهم وجود نقاب ناشی از سلطهی گفتمان موجود و تبلیغاته برام جالب بود
باید بیشتر به حرفت فکر کنم
مرسی
:*