Monday 27 August 2012

و بادهایی که بوی پاییز می‌دهد (۵ شهریور ۹۱)


و بادهایی که بوی پاییز می‌دهد

(۵ شهریور ۹۱)


این روزها، کم می‌نویسم، بیش‌تر خودم را می‌سپارم به دست موسیقی، به هیا‌هوی کار به آفتاب و بادهایی که بوی پاییز می‌دهند. نوشتن موضوع می‌خواهد و حرف برای گفتن که هر دواش این روزها کم نیست ولی وقتی دست به کار نوشتن می‌شوی، نمی‌شود از کنار پدیده‌ها در سکوت بگذری گاهی با لبخند، گاهی با خنده و یا بغضی که گاه می‌ترکد و گاه نه، وقتی دست به کار نوشتن می‌شوی باید آن‌چه هست را به تمامی دربرگیری با آن یکی شوی، این روزها چنین کاری قماری است تلخ با باختی حتمی. این روز‌ها به جای نوشتن، سرم را از پنجره‌ی اتوبوس بیرون می‌برم و صورتم را می‌سپارم به دست بادهایی که بوی پاییز می‌دهد، تا آرام، هرآن‌چه هست را با خود ببرد.

4 comments:

  1. با صورت به جنگ باد رفتن چقدر می تونه آلوده باشه
    اتوبوس های پر از آدم و خیابان های پر از ماشین
    ----------------
    تصویر پیشنهادی: با یک موسیقی آرام در بازیگاه یک پارک کوچک بازی کودکان را تنها ببین

    ReplyDelete
  2. با وجود همه ی علاقه ای که به نوشته هات دارم ... ولی همین کار فعلن درسته :) :*

    ReplyDelete
  3. شایان جان، به جنگ باد نمی‌رم، خودم را به دست باد می‌سپرم، رابطه‌ی من و باد مبتنی بر نوازشه نه تخاصم.
    علاوه بر این ساعت‌هایی که بیرون‌ام یا صبح خیلی زوده یا دو، سه بعد از ظهر نه اتوبوس خیلی شلوغه نه خیابان.
    تصویر پیش‌نهادیت هم عالیه، حتماً این هفته سری به پارک می‌زنم ولی آن‌جا نیازی به موسیقی نیست صدای بچه‌ها کافیه.

    ReplyDelete
  4. آتریسا
    :) اوهوم :*

    ReplyDelete