Wednesday 31 July 2013

در امتداد شب ۸ مرداد ۹۲

در امتداد شب

(۸ مرداد ۹۲)

در امتداد شب
بادبان می‌کشم
بر انحنای گرم گرده‌ات
جنون سایه
سیاه پخش می‌شود بر دیوار،
در تفتیده های من
تنت برشته می‌شود
چون گندم
در آفتاب
و من
در بی‌کران سیاه چشم تو
شب را
به تیغ ماه رگ می‌زنم
تا صبح
سرخ‌آب گونه‌ات شود
و بی‌صدا
سحر
شکوفه کند
میان من و تو


Monday 29 July 2013

کوتاه ۶ مرداد ۹۲

کوتاه

(۶ مرداد ۹۲)

کاکل‌ات سبز
تن‌ات ململ صبح
همه‌ی عالم من
حاشیه‌ی آبی پیراهن تو است

Saturday 27 July 2013

قاصدک ۴ مرداد ۹۲


قاصدک

(۴ مرداد ۹۲)

قاصدک
از که پیام آوردی
از صبح سحر
باد صبا
سرخ طلب؟
قاصدک از که خبر آوردی؟ هان؟
از چشم سیاه
گیس سپید
کاکل باد؟
قاصدک
رو خبر آمدن یار بیار
دل من منتظر است

Sunday 21 July 2013

در میان آشوب و ملال ۳۰ تیر ۹۲

در میان آشوب و ملال

(۳۰ تیر ۹۲)

از ماخولیای سرخ تنهایی
تا بی‌کران اضطراب طلب
از دیوار سرخ چین
تا سپیدترین سایه‌ی ماه
آدمی در نوسان است
مابین زمین و آسمان
آشوب و ملال

از منزل اول
تا روزِ واپسین
دمی زیر سایه‌ی آبی ابر می‌خسپد
دمی در پی یار، در پی نام می‌گردد
و دست آخر
ساعت از کار می‌افتد
دریا آرام می‌گیرد
و شعله‌ای
در گور خیس خاک
خاموش می‌شود

Thursday 18 July 2013

در میان سایه‌های سرخ شب ۲۶ تیر ۹۲

در میان سایه‌های سرخ شب

(۲۶ تیر ۹۲)

زیر نور ماه
سیاه، چشم تو
آویخته بر کاکل سرو
آواز چنار
گوشوار گوش من
لب به لب بوسه می‌شوم
بر جام شوکران
بر لبان تو
بی‌صدا
گم می‌شوم
میان سایه‌های سرخ شب
ترانه می‌شوم
باد می‌شوم

Monday 15 July 2013

اینک آخرالزمان ۲۳ تیر ۹۲

اینک آخرالزمان

(۲۳ تیر ۹۲)

آخرین شمع را
آخرینِ دَدان
به ضرب مشت می‌کشد بر سقف
آسمان از درد
کرور کرور ستاره قی می‌کند بر خاک
زنان
مرثیه می‌خوانند بر سر ننو
و زیر چوبه‌های دار لالایی
خط اریب دود
گلوی من و شب را می‌برد
و سرخی چسب‌ناک صبح
شتک می‌زند بر پیراهن سپید تو
و من آرام
در سیاهی چشم‌هایت
غرق می‌شوم

Friday 12 July 2013

شبانه ۲۰ تیر ۹۲

شبانه

(۲۰ تیر ۹۲)

به سنگ جنون
زمان می‌شکند

چون تفتیده یال باد در آفتاب
با طعم گس عطش
عاصیْ نگاه من
پنجمه می‌اندازد در تو

دوّارْ انحنای تنت
چون عریانْ خرامیدن توسنی در باد
شب را پر می‌کند
در پیچش یک رقص
یک هم‌آغوشی

خروس بانگ می‌زند
ساعت از خواب می‌پرد
و من می‌مانم و ردّ خیال تو بر دیوار



پیوست: Oriental Melody و Belly Dancer از Joe Satriani از آلبوم Strange Beautiful Music:


Thursday 11 July 2013

شبانه ۱۹ تیر ۹۲

شبانه

(۱۹ تیر ۹۲)

ماه
چون کاسه‌ی شیر
سر ریز می‌کند
بر گیس سیاه شب
روز
غرق می‌شود
در گور گرم سایه‌ها
در اندوه بی‌کرانْ زخم‌هایِ زمین
و در میانه
من
رمیده از رمه
گم می‌شوم
در جنون تب‌دار علف
در چین‌خورده‌گی‌های زمان
در بودن‌های بی‌سبب
در تکه‌های آینه

Wednesday 10 July 2013

زمستان ۱۸ تیر ۹۲

زمستان

(۱۸ تیر ۹۲)

سرمای این شب ظلام
استخوان می‌ترکاند عزیزکم
درد تیر می‌کشد در فقرات من
مرگ پنجه می‌کشد بر در
و سایه طغیان می‌کند بر دیوار
دستت را به من بده
در جان من
یگانه اخگری
ترانه‌ای
بی‌افروز
زمهریر بی‌کسی است این ظلام

Monday 8 July 2013

کبوتر کوچک ۱۷ تیر ۹۲

کبوتر کوچک

(۱۷ تیر ۹۲)

حوالی پنج صبح، خوابم سبک شده است که صدای به هم خوردن چیزی بیدارم می‌کند، کبوتری کوچک از پنجره‌ی اتاق آمده داخل و رفته نشسته بالای کمد و سرگردان این جهان غریبی که وارداش شده را نگاه می‌کند، بلند می‌شوم که بفرستم‌اش بیرون، اول سعی می‌کنم سمت پنجره کیشت‌اش کنم ولی می‌خورد به دیوار و می‌افتد پشت میز، چند لحظه می‌مانم چه کنم، بعد عزم‌ام را جزم می‌کنم که بگیرم‌اش و پرش دهم بیرون، می‌روم جلو، چهار زانو می‌نشینم روی زمین، با چشم‌های درشت سیاه‌اش نگاه‌ام می‌کند، چشم‌هایی که سیاه است به سیاهی شب، دست دراز می‌کنم سمت‌اش، تپش‌های نگران قلب کوچک‌اش را از لای پرهای مخملی‌اش احساس می‌کنم، لحضه‌ای تردید می‌کنم، در می‌رود و می‌پرد آن‌ورتر. از صدای بال‌های‌اش بابا بیدار می‌شود می‌آید ببیند چه خبر است، فسقلْ پرنده که خانه را گذاشته روی سر‌اش نشان‌ می‌دهم، می‌رود جلو آرام با دو دست می‌گیرداش و کبوتر کوچک کف دست‌هایش دل‌دل می‌کند، می‌رود سمت پنجره و می‌گذاردش روی حره‌ و کبوتر کوچک هم متحیر از ماجراجویی شبانه‌اش می‌نشیند هم‌آن‌جا و برآمدن آفتاب را نگاه می‌کند.
پدر جانم را می‌فرستم دست‌هایش را بشورد خودم هم دوباره می‌روم دراز می‌کشم، کم‌کم اتاق گم می‌شود در روشنایی آبی صبح و آواز گنجشک‌ها.

Sunday 7 July 2013

و باد تو را می‌برد ۱۵ تیر ۹۲

و باد تو را می‌برد

(۱۵ تیر ۹۲)

با دو دوست نشسته‌ام توی کافه‌ای دنج، کنار پنجره، پنجره‌ای که بر شیشه‌اش نوشته‌اند «در پس این پنجره‌ها، جز هیچ بزرگ، هیچ نیست»،  و از پشت حجاب تار پرده‌ی تور، طرح مبهم شاخه‌های نارون را نگاه می‌کنم و رد چراغ‌هایی که می‌روند، آدم‌هایی که می‌روند و گم می‌شوند در هیچ بزرگ، طرح گنگ یکی لبخند با صدای خنده‌ی کسی از گوشه‌ای دیگر با بحث داغ که سر میز کناری برپاست روی شیشه نقش می‌بندد.
از کافه می‌زنیم بیرون می‌رویم سمت میدان هفتِ تیر، به میدان که نزدیک می‌شویم، گم می‌شوم در موج سبز شیرین چراغ‌ها و تابلوهای نئون، با لبخندی تو را می‌سپارم به باد و این موج سبز، می‌روی، دور می‌شوی، فراموش می‌شوی و من، با یک لبخند برایت دست تکان می‌دهم.

Tuesday 2 July 2013

شبانه ۱۰ تیر ۹۲

شبانه

(۱۰ تیر ۹۲)

به ذکر نام تو
موج بر می‌دارد
آب توی لیوان
چشم من
می‌شود کاسه‌ی باران
دمی سرخ می‌تپد
شقایق در باد
و کمان سرخ خورشید
می‌لرزد در سایه‌ی کوه

تیک تاک ساعت
نام تو را خواهد برد
و من و ماه غزل خواهیم خواند
تا رستن صبح
تا به آواز خروس

Monday 1 July 2013

یک روز آرامِ مهربان ۱۰ تیر ۹۲

یک روز آرامِ مهربان

(۱۰ تیر ۹۲)

حوالی پنج صبح، وقتی هوا کم‌کم دارد روشن می‌شود و گله به گله توی آسمان ابر‌های پنبه‌ای بنفش می‌شوند در پس‌زمینه‌ی آبی آسمان که به تدریج صورتی و گلی‌بهی می‌شود، پنجره‌ی اتاق را چارطاق باز می‌کنم و می‌روم دراز می‌کشم، عطر خوش ملحفه‌های نو می‌پیچد توی تنم، پاهایم را توی سینه جمع می‌کنم و خیره می‌شوم به دیوار رو به رو که به تدریج روشن می‌شود، مثل لیوانی که آرام پر می‌شود از چای. گم می‌شوم در پیچ و تابِ خواب.
شب، خوش خوشک از دیدار دوست مهربانی باز می‌گردم، از یک گپ طولانی درباره‌ی کارها و روابطمان، دل‌تنگی‌های‌مان، پُرام از خنکای شب تابستان و نسیمی که گام به گام موسیقی دور تنم می‌پیچد، سر می‌گردانم سمت آسمان و محو تماشای ستاره‌هایی می‌شوم که گویی دستی نامریی یکی یکی بر دامن سیاه شب می‌دوزد.


پیوست: Sull lull از آلبوم Madar اثر Jan Garbarek: