Wednesday 27 February 2013

بادکنک سفید ۹ اسفند ۹۱


بادکنک سفید

(۹ اسفند ۹۱)

ماه در زمینه‌ی سیاه شب طالع می‌شود، و چشم‌های من، خط سیر این باد کنک سفید را دنبال می‌کند و ذهنم سبک می‌چرخد در سراسر روز. شکوفه‌هایی که شکفته‌اند در آفتاب سر صبح و موج می‌خورند در نسیمِ خنکی از جانب کوه و جوانه‌های شاداب که پوست سرخ شاخه‌های بید را شکافته‌اند و جهیده‌اند توی هوا و خط آهن که زیر پای من جاری است. سنگ‌فرشِ انقلاب، عطرهای دو زاری، نگاه‌های خالی و انعکاس دلال مسلکی حاکمان شهر در شکل و روز تازه‌ی کتاب‌فروشی‌ها و ساختمان‌ها و منِ سر به هوا، پناه می‌برم به آسمان روشن و پیش‌تازان بهار بر سر شاخ درخت و چشم‌های ره‌گذری با لبخند. انحنای شگفت ارکیده‌ها، سرخی رزها و موج نرگس و عطر گرم گل‌خانه‌ی زعیم. راه بازگشت، چرت پاره پاره و گرمی آفتاب روی پاهایم و تصاویر در هم و دوباره حس گرم خواب و آفتاب پشت پلک‌هایم. طعم خوش تافتون تازه، و حس شگفت دیدن حصاری به دور هیچ. باقی روز می‌شود سر و کله زدن با این شاگرد و برنامه ریزی برای آن دیگری و سر آخر هم گپی با یک دوست.
ماه پرواز کرده است و از قاب رفته بیرون، پنجره را باز می‌کنم و پی‌اش می‌گردم؛ چون شالی از خز، ابر را پیچیده دور شانه‌اش و خوش خوشک توی خناکی شب می‌رود بالا.

Monday 25 February 2013

شبانه ۷ اسفند ۹۱


شبانه

(۷ اسفند ۹۱)


امروز
به قافیه‌ی دل‌تنگی
هزار شعر ناتمام
تقویم خط خطی
خورشید خواب‌آلود

فردا
آن‌سوی خط سرخ چراغ
شاید زمستان بشکند
به رقص  مهر
به یک سلام

ولی فردا
پشت پرچین امروز
جا مانده است انگار

Saturday 23 February 2013

تصویر یک روز من به آینه‌ی تب ۴ اسفند ۹۱


تصویر یک روز من به آینه‌ی تب

(۴ اسفند ۹۱)


چهرِ صبحِ دل‌تنگِ، چهرِ صبحِ بی‌رنگ و بو، صبح خاکستری و چنگ زدن به روکش سیاه خواب، به آوازِ خنده‌ی دوست، گل‌گون شدن.
عصر، روی نیم‌کت چوبی پارک، پنج رفیق شفیق قدیم نشسته‌ایم به ذکر گذشته، بی‌برگی شاخه‌ها را سوز آخر زمستان و آواز کلاغ‌ها و خنده‌های بی‌غش می‌پوشاند.
ضربه‌های بی‌قرار چرخ‌ بر خط آهن، جیغِ ترمز، به وقت گشایش، آهِ درها، موسیقی‌ای چنین کامل می‌شود به رقص مست چراغ‌ها، راه‌ها که جست و خیز می‌کنند پیش چشم من.
در پایان، نگاه، بر دامن سرخ خویش، می‌بافد گیس سپید شب را، که افشان شده از دودکش سیاه روز، سوسوی ستاره هبوط می‌کند بر خاک و لبخند، آینه می‌شود پیش روی ماه.
این‌ها، هذیان ذهنی تب‌دار است یا آشفته‌گوی‌هایی از سر دل‌تنگی، نمی‌دانم.

Friday 22 February 2013

آفتاب ۴ اسفند ۹۱


آفتاب

(۴ اسفند ۹۱)

هستند صبح‌هایی که وقتی آفتاب می‌زدند و بیدار می‌شوم، رد گرم خیال مانده روی تنم و من، دل‌زده از آمدن روز، بازوهایم را تنگ حلقه می‌کنم بر سینه‌ی خیال و چون دریا که وهم ماه را خواب می‌کند بر نوسان تنش، لب‌هایم انکار صبح می‌شود بر بیداری چشم‌ها. هستند صبح‌هایی که چون پیران که پنجه می‌اندازند در لحاف سپید مرگ، پنجه می‌اندازم در خیال. نیم‌روز، خسته از جدال با روز، برمی‌خیزم.
کمی بعدترک، به آهنگ خنده‌ی دوستی، گل می‌اندازد چهره‌ی خورشید.

Wednesday 20 February 2013

به ضرب مهر ۲ اسفند ۹۱


به ضرب مهر

(۲ اسفند ۹۱)

چون عطر گندم
که می‌شکفد
در تنور
به ضرب مهر
شکفته‌ای در من

چون زمینِ منتظر
که شعر‌هایش را باد برده است
پشت کوه بلند
چشم به راه اولین غنچه
اولین باران
چشم به راه تو
نشسته‌ام خاموش


پیوست: Dance me to the end of Love از Leonard Cohen

Sunday 17 February 2013

به کوس جنون ۲۹ بهمن ۹۱

به کوس جنون

(۲۹ بهمن ۹۱)

گویی به حلق چاه خار خلیده است
که چنین ستاره قی می‌کند به سقف آسمان

خیال
عطر جنون دارد
نگاه
زهر دوری

نور
به ضرب سنگ کودکی
پریده از بام
و امید
ماسیده بر در

دهان گور
کنون
چون کودکی شیرخوار
باز است بر من

به ضرب لقمه‌ای نان
چون دوایی تلخ
خود را
و تو را
فرو می‌دهم


پیوست: آخرین پرواز از برادران جبران (Le Trio Joubran - le dernier vol):

Saturday 16 February 2013

کبوتر سپید ۲۷ بهمن ۹۱

کبوتر سپید

(۲۷ بهمن ۹۱)

چشم‌هایم میان تو و او در نوسان است، نور، چون غبار، نشسته بر سپیدِ صیقلی صورتت، تنت کمکی رفته عقب و دست‌هایت سبک رها شده از دو سوی صندلی، سرت به زاویه‌ای اندک کج شده به راست و تلفن زنگ می‌زند، به آهنگ ناقوسی از دور، تلفن زنگ می‌زند، لحظه‌ای چون مسیح، بر سر دار، با تاجی از غبار، در سکوت، چشم‌هایت را می‌بندی. بعد، جدا از آن میز، جدا از آن اتاق، گویی از میان ابر، پلک‌هایت در چرخشی چون زایش سپیدِ گلی در آفتاب، باز می‌شوند به یک لبخند، لبخندی چون پریدن تلخ کبوتری از بام.
و من، شکسته‌تر از آن‌که بر جلجتا می‌گریست، تو را نگاه می‌کنم.

پیوست: Don’t Take Another Man’s Wife از موسیقی متن Rouge اثر Zbigniev Preisner:

Friday 15 February 2013

و کلمات را ۲۶ بهمن ۹۱

و کلمات را

(۲۶ بهمن ۹۱)

زیر سایه‌ی خورشید
کلمات را
چال می‌کنم در خاک
شاید
غنچه‌ای، گلی
سرکشد از خواب


پیوست: Erbarme Dich از پاسیون سنت ماتئوی باخ (BWV 244):

بر حاشیه‌ی بازار ۲۶ بهمن ۹۱


بر حاشیه‌ی بازار

(۲۶ بهمن ۹۱)

بر حاشیه‌ی بازار
زیر شاخه‌های شب
که شکفته به هزار شب‌تاب
کنار رقص سرخ حلب‌های آتش
و بازی عریان درخت‌ها در باد
در میان ترانه‌ها، سکوت‌ها
پر می‌شوم
از طرح یکی لبخند
لمس تو
لمس خیال

Thursday 14 February 2013

بهار ۲۶ بهمن ۹۱


بهار

 (۲۶ بهمن ۹۱)

چون بهار
که جاری می‌شود
در تن خشک درخت
چون نسیم سر صبح
یا که آواز قناری در باد
می‌خزی در من
سبز خواهم شد
و در این فصل غریب
بر سر شاخ حیات
گل خواهم داد

شبانه ۲۵ بهمن ۹۱


شبانه

 (۲۵ بهمن ۹۱)

شب می‌تپد تلخ
به نبض چراغ‌ها، راه‌ها

بهار شکسته به ضرب سوز
سکوت مرثیه می‌خواند در باد

و من
نَنوی ماه را به لالایی تکان می‌دهم
شاید در خواب شب
بشکفد خورشید

پیوست:  Rosemary Babyبا صدای Mia Farrow:

Wednesday 13 February 2013

کوارتت ۲۴ بهمن ۹۱


کوارتت

 (۲۴ بهمن ۹۱)

مثل آسمان که می‌بارد بر خط آهن، خودت را می‌سپاری به من، مثل آسمان که لبخند می‌شود به روی زمین، آفتاب می‌شوم به روی تو.

پیوست: Fasateen از Mashrou' Leila:

Tuesday 12 February 2013

نرگس ۲۳ بهمن ۹۱


نرگس

 (۲۳ بهمن ۹۱)

در نیم‌روز روشن، کنار مگنولیایی که آبستن است به هزار بهار، به هزار ترانه‌ی سپید، خود را وخیال را می‌دهم به باد. روی سنگ‌فرش گرم آفتاب، تکیه داده‌ام به دیوار سفید، دسته‌ای نرگس سپرده خود را به من و آغوش من پر است از عطر نور.

Sunday 10 February 2013

صبح روشن و مربای پرتقال ۲۲ بهمن ۹۱


صبح روشن و مربای پرتقال

 (۲۲ بهمن ۹۱)

تکیه داده‌ام به نرده‌های بالکن و مثل تن دادن به بوی بهار یا طعم گس انگور، مثل پود شدن لای بخار چای یا شناور شدن توی ابر، تن می‌دهم به گرمی آفتاب، چشم‌هایم را می‌بندم و گردن می‌کشم سمت خورشید، روز روشنی است امروز.
توی آرام شب، با چراغ‌های روشن‌اش و ماشین‌هایی که می‌ایند و می‌روند مثل رد نور، لخت تکیه داده‌ام به کوسن‌هایی که پخشند روی تخت و از میان سیم‌های مسی، صدای مهربان دوست آمده توی اتاق و نشسته کنار من، با تمام هستی‌ام لبخندی که نشسته لای کلمات را دربرمی‌گیرم، صدایش طعم خوش مربای پرتقال می‌دهد امشب.

پیوست: Soledad از Buika:

Saturday 9 February 2013

پروانه‌ی سفید ۲۱ بهمن ۹۱

پروانه‌ی سفید

(۲۱ بهمن ۹۱)

خورشید، بی‌سبب نردبان آسمان را می‌رود بالا، از شکاف چشم‌های گنگ، نگاه‌های خالی، اندوه، چون خاکستر آوار می‌شود روی سرم و من، بی‌مقاومت، دفن می‌شوم توی این گور سرد، چون کسی که تن داده به موج، خود را رها می‌کنم در این سیاه بزرگ.
شب، توی آسانسور، که آن‌قدر آرام می‌رود بالا، که انگار قرار است برسد به سقف آسمان، از درون آینه، چشم‌هایی خالی از حیات خیره می‌شود به من، نگاهم را می‌دزدم.
سعی می‌کنم بازمانده‌ی روز را با چند قلپ چای تلخ فرو ‌دهم، که ملودی‌ای آشنا، مثل دستی که دارد نبش قبر می‌کند، خاکستر را از پیش چشمم کنار می‌زند و روز روشن می‌شود به قطار تصاویر که می‌گذرد از پیش چشمم.
روی نیمکت فلزی پارک، نشسته‌ام توی سایه‌روشن درخت زبان‌گنجشکی که برگ‌هایش جا مانده‌اند از تاراج پاییز و نگاهم نشست بر نارنجی همیشه بهارها که شکفته‌اند در روشنی آفتاب و والس شاد پشه‌ها در باد.
توی ایست‌گاه قطار، در آفتاب نیم‌روز، منتظرم که قطار بیاید، که میان تمام رنگ‌های کدر، سر می‌گردانم و  از میان کاکلی که پخش است توی هوا مثل مخمل سیاه، صورتی جوان می‌بینم، که روشن است به یک لبخند، لبخندی شیرین، که نشسته روی گردنی ظریف که انگار از مرمر سفید تراشیده‌اند، یا شاید بافته‌اند از مه. سراپا لبخند می‌شوم.
شب است و نشسته‌ام توی سکوت اتاق و این‌ها به یادم می‌آورد، هر روز، پروانه‌ای سفید، سبک می‌نشیند روی شانه‌ام، کافی است چشم باز کنم تا ببینمش.


پیوست: Icarus Dream Suite Ops.4 از Yngwie Malmsteen

Thursday 7 February 2013

یاد دوست قدیمی ۱۹ بهمن ۹۱


یاد دوست قدیمی

(۱۹ بهمن ۹۱)

مثل دم اسب دارد باران می‌بارد که می‌رسم به در آپارتمان، ساختمانی چهار طبقه، با نمای آجر سه‌سانتی زرد و در سبز رنگ و نهال پرتقالی یک طرف در و چند شاخه عشقه‌ی کم‌جان آن‌طرف، کلید می‌اندازم و در را باز می‌کنم، پاگرد اول را که رد می‌کنم، صدای پایم را از سر پشت‌ِ‌بام می‌شنود، مثل گلوله، از زیر کولری که پناه گرفته توی سایه‌اش می‌پرد بیرون و خودش را می‌رساند به در فلزی پشت‌بام و روی پاهای عقبش بلند می‌شود و شروع می‌کند به پنجه کشیدن به در فلزی، کار همیشه‌اش است و بخشی از رنگ در از رد پجه‌هایش رفته. پله‌های را دوتا یکی می‌روم بالا، چفت در را که باز می‌کنم می‌پرد توی بغلم، موهای سیاهش حسابی خیس شده، هم‌این‌طور که دارد از سر و کولم بالا می‌رود، جلویش زانو می‌زنم روی زمین و تیز کاپشنم را در می‌آورم، می‌پیچم دور تنش و سعی می‌کنم با آستر کاپشن خشکش کنم، سرش را با آن کاکل سیاه، از یقه‌ی کاپشن می‌آورد بیرون و با چشمان خندانش نگاهم می‌کند، تنگ بغلش می‌کنم، سرش مماس می‌شود با سرم و نفس‌های گرمش پخش می‌شود روی شانه‌ام.

پیوست: وقتی ده سالم بود، شاید هم کم‌تر، دو رگه‌ی تریر-پودلی با ما زندگی می‌کرد. اسمش جیپسی بود و آخ که چه موجود شیرینی بود.

Tuesday 5 February 2013

ساحلِ روشن ۱۷ بهمن ۹۱


ساحلِ روشن

(۱۷ بهمن ۹۱)

صدای یاسمین لوی اتاق را پر کرده، تکیه می‌دهم به پشتی صندلی و چشم‌هایم را می‌بندم، چشم که باز می‌کنم، کنار ساحل روشن‌ام، دراز به داراز خوابیده‌ام روی شن‌های گرم، دست‌هایم زیر سرم است و دریا زیر لب ترانه‌ای زمزمه می‌کند، ترانه‌ای دور، ترانه‌ای آشنا. مثل خزیدن شن‌های طلایی در باد، دست‌هایت می‌خزد روی تنم، سرت سبک، سبک‌تر از آفتاب، می‌نشیند روی سینه‌ام، سر انگشت‌هایم مماس می‌شود با جعد کاکلت.
پلک می‌زنم، نشسته‌ام روی صندلی و شب، ساکن و گرم پخش شده پشت پنجره، لبخند می‌زنم.

Monday 4 February 2013

خورشید ۱۶ بهمن ۹۱


خورشید

(۱۶ بهمن ۹۱)

از پشت شیشه‌های خاک گرفته‌ی اتوبوس، تناوب گرم آفتاب زمستان و خنکای سبز کاج‌ها را نگاه می‌کنم، چشم‌هایم را می‌بندم و خورشید پشت پلک‌هایم جست و خیز می‌کند و خاطرات مثل سنگ‌هایی که قل می‌خورند توی رودخانه از من می‌گذرند.
در چادر را که باز می‌کنم، زیر طاق‌های شکسته، در روشنی آفتاب سر صبح، دست‌های بهار حلقه می‌شود دور تنم و پلک‌هایم را می‌بوسد. خوش خوشک راه می‌افتیم توی ده، پیچ اول، مخمل سفید بیدمشک‌های جوان است، پیچ دوم شکوفه‌های گیلاس، شکوفه‌های بادام، برگ‌های ریز، نم‌نم باران، پیچ سوم، خنکای عطر نعناع توی هوا، لبخند، نگاه، بوی خاک، پیج آخر آمیزش سبز و آبیِ آب‌شار کوچک و شیطنت‌های بچه‌ها روی سنگ‌های خیس.
روی چمن، دراز شده‌ایم توی سایه‌‌روشنِ درختِ پیرِ زیبان گنجشک، صورتت گل انداخته از آفتاب پاییز، من پرم از بوی چمن، از بازی موهایت در باد.
کافه پر است از عطر گرم صندل، می‌روم سمت میز، کافه‌چی اسپرسو دوبلم را گذاشته و دارد برمی‌گردد توی آشپزخانه، انعکاس سفید خورشید از شیشه‌های خاک گرفته گذشته و مهربان پخش شده توی فضا. می‌نشینم، از پشت خط لطیف بخار بالای قهوه‌ام، می‌بینم که تو هم رسیده‌ای، یک میز آن‌طرف‌تر نشسته‌ای و مضطرب منتظری، لبخند می‌زنم و برایت دست تکان می‌دهم، دست پاچه بلند می‌شوی می‌آیی سمتم. «سلام».
چشم باز می‌کنم، از پشت شیشه‌های خاک گرفته‌ی اتوبوس، از میان برگ‌های سبز کاج، خورشید لبخند می‌زند به رویم.


پیوست: Olvidate de Mi از Yasmin Levy و Buika (کل آلبوم Libertad ارزش شنیدن دارد، عناصر موسیقی عربی در این آلبوم بارزتر شده، یکی از آهنگ‌ها هم تم‌اش مال سوغاتی هایده است.):