و چه جهان شگفتانگیزی
(۱۷ آذر ۹۱)
روی کاناپهی اتاقم خوابیدهام که تکیه دارد به
دیواری که پشتش بخاری است و گرما نرم از بین گچ دیوار مخزد توی تنم. چشم که باز میکنم،
مخمل لَختِ مه پخش است پشت پنجره.
سر کوچه، روی میلگردهای یک ساختمان نیمهکار، سه
گنشجک برای خودشان نشستهاند به تماشای سکون مه، بیصدا از کنارشان میگذرم.
توی ایستگاه مترو، مِه به ضرب مومان دوم رکوئیم
موتزارت پیچ میخورد دور خط طلایی خورشید، موجی از نور، از شور از من میگذرد.
جمعهبازار مثل همیشه شلوغ است، پر از آدمهای رنگ
و وارنگ، دلالهای دندانگرد، زنان پرافاده با اصالتی که اینجا از ظرفهای عطیقهی
عاریتی میسازند و چهرههای جوان، یکی شکفته به لبخند، یکی در خود. از کنار آدمها
که میگذرم سعی میکنم عطر هریک را از دیگری باز بشناسم، یکی بوی تند عرق میدهد،
آن یکی بوی اسانسی ارزان قیمت و دیگری رایحهای آشنا که نت قالبش عطر میخک دارد.
بوی عود فضا را پر میکند.
توی راه بازگشت دست در دست یک دوست، در سکوت شهر،
پاییز زیر پایمان ترانه میخواند.
شب با صدای آرمسترانگ و ترانهی What a Wonderful World روزم کامل میشود.
پیوست: لینک دانلود آهنگ What a Wonderful World با اجرای لوئیس آرمسترانگ
http://prostopleer.com/search?q=Louis+Armstrong+-+What+a+wonderful+world
رکوئیم موتزارت ...به به
ReplyDelete:)
Deleteصنعت جان بخشیت فوق العاده است وارتان
ReplyDeleteهر چند خودم خیلی دوس ندارم ازش استفاده کنم
ولی تو استاد این کاری
بوووس
استاددد!:)))
Delete:D
مرسی
:*
توی راه بازگشت دست در دست یک دوست، در سکوت شهر، پاییز زیر پایمان ترانه میخواند.
ReplyDeleteاوجش اینجا بود.... :) ;)
مرسی که خوندی اشکان جان :* :)
Delete