هر روز
(۲۴ آذر ۹۱)
از پشت شیشههای کدر
در سایهروشن شهر
و بیکران کوبش واژهها
در سکوت تپشهای تلخ
و خندههای گم شده
و خاطرات دور
آنجا که کوه گم میشود در ابر
در تماس یک دست، یک برگ
در تماس یک دست، یک برگ
هر روز
بر قلهی المپ
بر قلهی المپ
جوانه میزند
امّید
امّید
پیوست: آداژیوی BWV 564
http://www.youtube.com/watch?v=YRV_vFrWq-o
LIKE (y)
ReplyDeletethanks hon :D :*
Deleteچند تا پست آخرو یه جا همین الان خوندم! همشون عالی و این آخری عالییییییییییییییییییییییییی
ReplyDelete>:D<>:D<>:D<:*:*:*
مرسی عزیزم
Delete:* >:D<
البته همین الان متوجه شدم که ین پست دوتا مونده به آخره! :))
ReplyDelete=))
Deleteبله دکتر، اومدم بگم گفتم خودت سوتیات رو بعدن کشف کنی حالش بیشتره :))
=))))
Deleteکوفت :)) نخند، بازم تولدت مبارک :*
Delete