مِن قلبی سلامٌ لِحُب
(۱۱ فروردین ۹۲)
بهار
با یک بغل شعر
از کنار من میگذرد
پنجره
باغ را
خوشیهای ساده را
چُرتهای پاره را
خنده را
قاب گرفته است
ارغوان شکفته است
آن سوی حصار
چنار
طاق زده است
بر سر راه نگار
نشسته بر بال نسیم
پیچیده در سبز چمن
طرح سمبل
بوی خاک
چشم من
راه میجوید
سوی تو
پیوست۱: نمیدانم چرا عنوان از
اول عربی آمد توی ذهنم، خواستم عوضش کنم و بگذارم «سلام دل»، دیدم حسم را نمیرساند.
ترجمهاش هم میشود چیزی توی این مایهها «از صمیم دل سلام به مهر».
پیوست ۲: Yanarim از Funda Arar:
سلام
ReplyDeleteسال نو شما به خیر و خوشی و سلامت
سلام
Deleteسال نو شما هم مبارک
عنوان خیلی هم خوبه. من بر عکس خیلی ها از زبان عربی بدم نمیاد و به دلم می شینه. این لینکی که برات می ذارم رو اگه خواستی گوش کن
ReplyDeletehttp://soundcloud.com/hamed-haghighat/baghdad-ilham-al-madfai
من هم زبان عربی رو خیلی دوست دارم
Deleteامیدوارم یک روز یاد بگیرم به این زبان صحبت کنم و یا حتی بنویسم.
لینک رو هم حتماً گوش میدم
مرسی عزیزم :*
مرجان عالیه این آهنگ
Deleteواقعاً لذت بردم ازش :*
ReplyDeleteHi Vartan,
this poem is not as good as the last one, but It's still okay. I liked it. thank you.
I have a comment about your title: I think it does not exactly mean as you translated into, I mean maybe it's not "از صميم دل سلام به مهر" but " از صميم دلم/ قلبم سلام به عشق" because "حبّ" usually means "love"/ "عشق" in Arabic.
Ohhh finally, I'd forgotten that I have to be careful about my writing! Please don't mind about the mistakes!I tried my best. (sorry I'm just kidding!)
Kissss
مرسی که باز هم اومدی و خوندی
Deleteدربارهی ترجمهی عنوان تعامداً از واژهی عشق پرهیز کردم و نمیخواستم دوست داشتن هم بذارم ولی حرفت کاملاً درسته
:))
راستی وجه تمایز این دو شعر رو از نگاه خودت برام بنویسی خوشحال میشم
عجب...بعد به من ميگي زبانم خوب نيس...مثلا ميخواي فروتني كني :P
ReplyDeleteزيبا بود بوسسسس
:))
Deleteبازم میگم زبانم خوب نیست
مرسی سامان :*
وارتان جان
ReplyDeleteراستش در اين شعر هيچ تصوير تازهاي نميبينم وقتي ميخوانمش يقين دارم كه پيش از اين مشابه آن را بسيار زياد خواندم. تو كار جديدي از بهار عرضه نكري (در تشبيهات/استعارهها يا مجازهايي كه بهره گرفتهاي/ حتي آهنگ واژگاني كه بر آنها تكيه كردهاي، هيچ يك در ذهن من جديد نيستند، بارها و بارها از شاعران ديگر شنيده و خوانده بوديم كه مثلا
بهار
با یک بغل شعر
از کنار من میگذرد
يا
پنجره
باغ را
خوشیهای ساده را
.....
......
قاب گرفته است
يا حتي
ارغوان شکفته است
آن سوی حصار
.....................
بر خلاف اين شعر، در شعر پيشين تو طراوت
و تازگي در شعرت داري
در پارهي نخست منهاي مجنون كه من هنوز نميپسندمش؛ چقدر زيبا تصوير ساختي وقتي كه نوشتي
ابری که تمام روز به سقف خانه نشسته است
چون پیرِمردی چپق به دست
..................
بكر بود و آدمي را به دور دستها ميبرد با خودش
قطعهآخرت هم كه مي گويي
دل
پر میشود از بال طلب
تن وا میدهد به خاک
و رنگ
معلق میشود در سیاهی اتاق
باز هم شعرت جان دارد و خواننده احساس نميكند كه نبش قبري صورت گرفته باشد، دقيقا آن چيزي كه به نظر من در اين شعر اخيرت آشكارا ديده ميشود
....................
در هر صورت من دوستش داشتهام.
راستي با پوزش گمان ميكنم در عربي تعامدا بر وزن تفاعلا در معناي "تعاطي" به كار برده ميشود، يعني در جايي بهره گرفته ميشود كه دستكم دو نفر يا
دو گروه از سر قصد كاري كرده باشند. اما در جايي كه يك فرد از سر قصد كاري را ميكند بايد از تعمدا بر وزن تفعلا بهره گرفت
با احترام
مهرداد
مرسی مهرداد جان بابت نقد کاملات
Deleteذهن خودم هم سمت اینها که میگی رفته بود در باز بینی این شعر
در براه اشتباهم در عربی هم کاملاً حق با تو است.
ممنون