دود سفید
(۱۷ فروردین ۹۲)
نشستهام توی اتاق، پای کامپیوتر و دارم کار میکنم،
جملهی آخر را که تایپ میکنم، توی یک مکث بلند، به گوشیام نگاه میکنم که مثل
سنگ، بیصدا، افتاده روی میز؛ آواز دلتنگ موسیقی اتاق را پر میکند، سر بلند میکنم،
میبینم چند دانهی لطیف باران پخش شده روی شیشه، از پنجره چشم میگردانم بیرون،
شهر و کوه توی یک رخوت آرام، توی مه گم شدهاند، نگاهم میآید نزدیکتر، کنار بیشهی
سبز، روی سقف یک کارگاه، دودکش سفالیِ پیر، مثل بابا، وقتی میرود توی فکر و چشمهایش
گم میشود توی غبار و دود سیگار را آرام از لای لبهایش میدهد بیرون، مهربان، با
طمانینه، دود را فوت میکند بیرون.
پیوست: یک روز پاییزی (Un dia de noviembre) از لئو بروئر، با اجرای لیلی افشار:
بابات چی میکشه؟ :دی بهش میاد زر یا زیکا بکشه :پی
ReplyDelete:))
Deleteخوبه نگفتی اوشنو
۵۷ میکشه
والا من شنیدم پنجاه و هفت با اشنو در یک سبکن :دی
Deleteبعدا که دیدمت یه نخ از اون 57تت به من بده تا ببینیم چطوریاست
:)) نه آقا سیگار سبکیه
Deleteبرو بخر، مفت کشی خصلت خوبی نیست
رفیق مغازه داره
Deleteیه چدوقیته فقط وینستون لایت میکشم
مفتی :دی
ولی من دستم بهت برسه یه نخ سیگار ازت میگیرم
البته اگه برسه آقازاده ;)
:))
Deleteخل
اين وبلاگ به زودي بدليل ترويج دخانيات و تشبيه دودكش سفيد به بابا لايك خواهد خورد...
ReplyDeleteتبريك ميگم....خخخخخخخخخ
:))
Deleteیکی از یکی خلتر کامنت میذارن برا من
:*
یعنی من انقدر ساده ام که اینجا کامنت بذارم و از همه خل تر بشم؟ نـــــــــه :))
ReplyDeleteمرجان «خل» صفت کامنتها بود نه نویسندهاشون :))
Delete:*
قربون تو دوست عزیز :*