Thursday 11 April 2013

لبخند ۲۲ فروردین ۹۲


لبخند

(۲۲ فروردین ۹۲)

از بیرون، نان به دست می‌آیم خانه، کمکی خسته‌ام، کمکی دل‌تنگ، یک روز پر کار را پشت سر گذاشته‌ام و ذهنم آشفته است از تکرار مکرر چند سوال، نان را روی تخته خرد می‌کنم و می‌گذارم توی کیسه که خشک نشود، بعد مثل تمام وقت‌هایی که این‌طور خسته‌ام، پناه می‌برم به پنجره، خم می‌شوم بیرون، یک دست‌‌ام را تکیه می‌دهم به هره‌ و دست دیگرم را پایه‌ی سرم می‌کنم و نگاهم را رها می‌کنم توی هوا و چشم‌هایم شروع می‌کند به جست و خیز میان کوه و ابر و ساختمان نیمه‌کاره و کاکل کاج، بعد احساس می‌کنم کسی دارد نگاهم می‌کند چشم می‌گردانم، پسرکی ۵-۶ ساله با پیراهن سرخ و شلوار ورزشی توی کوچه، بازی را رها کرده و دارد مرا نگاه می‌کند، به او نگاه می‌کنم، لبخند می‌زند، صورتم به لبخندی گشوده می‌شود و او می‌رود پی بازی‌اش.


پیوست: «در انتظار باران» از آلبوم «شهر خاموش» کیهان کلهر.

6 comments:

  1. اگاهی تمام نابودیه روحم رو نگاه به یک بچه آروم میکنه

    پیوست به پست هم عالی
    فقط کمانچهههههههه

    ReplyDelete
    Replies
    1. اوهوم
      بچه‌ها حضورشون خیلی خوبه

      کارای کلهر رو دوست دارم

      Delete
  2. به به به سلامتي ايشالا :)

    ReplyDelete
    Replies
    1. واللا نفهمیدم معنی کامنتت رو ولی ممنون
      :*

      Delete
  3. چ بوی نون ی میاد...
    دلم ضعف رفت

    ReplyDelete
    Replies
    1. :D
      پاشو برو دوتا نون بخر خوب

      Delete