Friday 9 November 2012

ساراباند ۱۸ آبان ۹۱


ساراباند

(۱۸ آبان ۹۱)

دلت که از تلخی‌های زندگی زیادی بگیرد، تخته‌اش می‌کنی و می‌گذاریش آن پسِ پشت که دست کسی به‌اش نرسد. بعد یک روز، یک روز مثل همه‌ی روزها، که در چشمت توفیر چندانی با باقی روزها ندارد، یکی می‌آید و بی‌آن‌که بداند، معلوم نیست چه‌طور این فکر را به سرت می‌اندزد که درهای دلت را باز کنی.
اوایل می‌ترسی، مرددی و نگران، حتی نمی‌دانی و نمی‌فهمی چه خبر است. بعد نرم و آرام، می‌گذاری پاییز بخزد توی یقه‌ات، دانه‌های ریگ‌مانند قهوه بنشیند روی زبانت و وقتی بوی باران می‌آید تا کمر از پنجره می‌روی بیرون، چشم‌هایت را می‌بندی و دستت را توی سیاهی شب دراز می‌کنی تا اولین قطره‌ی باران بنشیند کف دستت.
این آدم‌ها ماندنشان نه، آمدنشان است که مهم است.

پیوست: ساراباند (یا سارابانده)، رقصی است سه ضربی و از مومان‌های تثبیت شده‌ی سوئیت‌. این‌جا منظورم ساراباندِ پارتیتای ۱۰۰۴ باخ است.

8 comments:

  1. جان من خم نشو! من از ارتفاع میترسم
    طبقه چندمه خونه نوتون؟
    بعدش هم، اومدن خالی که فایده نداره
    باید بمونن این جور آدما!
    بوووس

    ReplyDelete
  2. چهارم :)

    زیباترین حسا با خطر کردن به دس می‌آد

    گویا درباره این آدما اومدن خالی هم فایده داره :)

    ReplyDelete
  3. من از دوم به بعد سرگیجه میگیرم

    !

    بوووس

    ReplyDelete
    Replies
    1. تو از اول به بعد سرگیجه می‌گیری :))))

      Delete
  4. چه حس خوبی داشت
    من تازه به وبلاگتون اومدم
    جای قشنگیه با اجازه وبلاگتون رو به لیستم اضافه می کنم :))
    موفق باشی

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی دانیال جان :)
      وبلاگت خیلی وقته تو لیسته منه ;)
      تو هم موفق باشی :)

      Delete
  5. من اول رو دوم محسوب می کنم! :)
    بوووس

    ReplyDelete