بونسای
(۲ آذر ۹۱)
نشستهام توی تاکسی پشت سر راننده و از پنجره خیره
شدهام بیرون، خورشید آرام در افق پایین میرود و بر سر چنارها که صف بستهاند پشت
دیوار گردی زعفرانرنگ میپاشد. آمیزهای از خیال و فکر مثل موج دریا که نبضدار
میآید و میرود توی سرم جولان میدهد.کمی به حرفهای دیشب یک دوست فکر میکنم،
کمی به خاطرات دور، خاطرات نزدیک و کمی به احساس این روزهایم، گاهی هم خالی از همهی
اینها از پنجره به بیرون نگاه میکنم.
نشستهام توی اتاق و ملودیای آشنا با عطر چای پیچیده توی هوا و من، با
دقتِ تمام، آرام مثل بونسای درست کردن، کاکل زندگی را حرص میکنم و با چند تکه سیمِ
نرمِ مسی خودم را و زندگیام را آنطور که میخواهم شکل میدهم.
یکی غروب پییز زیباست یکی هم طلوع آفتاب وقتی تو یه ارتفاع زیاد تو جنگل هستی و .....
ReplyDeleteغروب آفتاب همیشه زیباست فصل نمیشناسه :)
Deleteطلوع شهر هم خیلی خوبه :)
سلام
ReplyDelete:)
سلام :):*
Deleteحالا چرا با سیم نرم مسی ؟؟؟ .... منظورم اینه که مثلا چرا با خمیر بازی نه ؟ ... آخه سیم مسی... منو یاد میکرو کنترلر ای وی آر میندازه!
ReplyDeleteبرا اینکه در درست کردن بونسای از سیم مسی استفاده میشه :)
Deleteخمیر بازی شاخهها رو خفه میکنه و نمیشه باهاش به شاخهها شکل داد و چند دلیل دیگه که بازام به بونسای درس کردن ربط داره :)