آیههای آتش و خون
(۱۰ آبان ۹۱)
و زلف تو
چین و شکن
شکن
شکن
و آتش
به ضرب خون
به نبض من
به نبض شب
بزن
بزن
و لمس انحنای کمان
انحنای کمر
کمرکش کوه
و دست
تشنه مینشیند بر پوست
و لب
تشنه مینشیند بر لب
چراغ را بکش
به هزار اخگر روشن است شب
زیبا بود
ReplyDeleteولی با دیدن عنوانش فکر کردم باید خیلی انقلابی باشه :)
راست میگی، عنوانش کمکی گمراه کننده بوده :)
Deleteمن قربون تو برم بچه جون که دهن منو سرویس می کنی با این نوشته های عالیت! هرکدومو می خونم کف می کنم اما با این یکی رسما جر خوردم!
ReplyDeleteشفاف،زیبا و کاملا برآمده از دل :*:*:*>:D<
مرسی عزیزم :*
Deleteچراغارو بکشین .. اون عقبا هم چراغارو خاموش کنن .. امشب می خوام ببرمتون یه جای خوب ..
ReplyDeleteبذار اول ذکر مصیبت بگم
رفتیم داروخانه ، ژل تاخیری تموم کرده بود .. دلها بسوزه ..
:))
بتترکییی بیحیا :)))
Delete