Sunday 7 October 2012

یک روز گرم پاییزی (۱۶ مهر ۹۱)


یک روز گرم پاییزی

(۱۶ مهر ۹۱)

پارک شهر

با پدرم رفته‌ایم خرید، پارک شهر سر راه‌مان است و از فضای دوده‌زده‌ی شهر پناه می‌بریم به این باغ پیر. گم می‌شویم در میان درخت‌های بلند و سایه‌های سبزشان، میان خدایگانی کهن سال که آرامش زمین را ده‌هاست به شور نشسته‌اند و صدای پرندگانی ناپیدا سکوت این تالار سبز را می‌شکند.

ژوکوند

ساعت سه است و گرسنه خودمان را می‌رسانیم به یکی از شعبه‌های شیلا، غذا سفارش می‌دهیم و با ولع سرگرم خوردن می‌شویم، بین گاز‌های پی‌درپی که به ساندویچم می‌زنم، سرم را بلند می‌کنم و دختر بچه‌ای پنج-شش ساله را روی نیمکتی بیرون رستوران می‌بینم، سرش با زوایه‌ای اندک، روی گردن ظریفش کج شده، موهای طلاییش شده است گندم‌زاری در آفتاب، نگاهش مبهم است و گم در میان هوا و لبخندش، و لبخندش تلخ است، شیرین است، آرام است، شوریده است، آفرینش دوباره‌ی ژوکوند است روی نیمکتی سیمانی.

لبخند

چند وقت پیش سر راهم از کیوسک روزنامه‌فروشی عطر بیک خریدم (شاید شماره‌ی نه)، دوستی از بویش خوشش آمده بود، می‌روم توی داروخانه، ببینم از آن شماره دارند یا نه، این وسط، عزیزی زنگ می‌زند وقتی دارم با او حرف می‌زنم، از سر عادت شاید، لبخند می‌زنم، سرم را که بلند می‌کنم، دختر داروخانه‌چی نگاهش با نگاهم گره می‌خورد، صورتش می‌شکفد، لبخند می‌زنم.

و تو

توی راه خانه، یک‌هو میان گفت‌وگویی از این در و آن در، وقتی کوپه پر است از انعکاس آفتاب غروب، از تو نام می‌برم و آخ که چه شیرین است طنین نامت.
توی راه خانه، در خیابان آرام، سرم را می‌گیرم سمت آسمان، آمیزش آبی و گل‌بهی، سرشاخه‌ی سبز چنارها که در گذرند، این آرامش عجیب، نرم از مهربانی نگاه‌هایت، از لحظه‌های آرامِ بودنت مرا لبریز می‌کند.
نشسته‌ام توی خانه، این‌ها را نوشته‌ام و از تصویرِ تو پُرم، سر می‌چرخوانم و انعکاس سبز شفلرا توی آینه و هزار چراغ روشن شب، با تصویرت می‌آمیزد، بعد گرمای غریبی دور مچم احساس می‌کنم، چشم می‌گردانم و دست‌بندی که آن روز به مچم بستی را می‌بینم.

6 comments:

  1. سلام واقعا قلمتون زیباست و توصیفها و تشبیه هاتون بی نهایت زیباست، میشه بارها هر پستی رو خوند و خشسته نشد بلکه غرق در توصیف و تصویرهایی که خلق می کنید شد. بسیار بسیار زیبا.

    ReplyDelete
    Replies
    1. و لطف‌ها شما هر بار می‌شه انگیزه‌ی بیش‌تر برای نوشتن
      ممنونم

      Delete
  2. با آقای پدر رفته بودی خرید ؟ .. چی خریدی حالا کلک ؟ :)) .. اصلن اینا رو ولش کن ، واسه من چی خریدی؟:))

    ReplyDelete
    Replies
    1. آره با آقای پدر رفته بودم خرید :))
      ی جفت کفش و ی هدفون خریدم، اصن ی وعضی هم حال دادا :))) اصاً لذت دو دنیاست خرید کردن :))
      حرفای خاک‌برسری کم‌تر بزنی برات ی کادوی خوب می‌خرم
      :D

      Delete
    2. خیلی غریبه چیزای خاک بر سررررری میگه! خدا نیاره اون روزی رو که من دهنم باااز شه و لوش بدم! :))))))

      Delete
    3. بذار ببینم شیوه تشویقی جواب می‌ده یا نه بعد :)))

      Delete