Thursday 18 October 2012

شب، صبح، لبخند (۲۷ مهر ۹۱)


شب، صبح، لبخند

(۲۷ مهر ۹۱)

شب شیرینی گس انگور نشسته روی لبم و چراغ مست می‌رقصد روی سقف.
صبح بی‌صدا پنجره را برای یک تکه ابر باز می‌کنم، می‌آید داخل و آرام تو را از من پاک می‌کند، کمکی من را از من پاک می‌کند.
با لبخندی بر می‌خیزم.

3 comments:

  1. اون لبخند رو می پسندم ... زیاد :)

    ReplyDelete
  2. اه .. انقدر بدم میاد اینایی که صبح با لبخند از خواب پا میشن ..
    آدم وقتی از خواب پا میشه با عبوس باشه .. با موهای ژولیده و قیافه ای داغون .. :))
    حالا اینا رو ولش کن ، کارد سه شعبه بخوره به شیکمت نامرد تک خور ، تنهایی انگور می خوری ؟ :))

    ReplyDelete
    Replies
    1. :D
      حسودی از بس :)))
      تازه :))) انگوره که نبود ازونا بود که با انگور درس می‌کنن :)) بیش‌تر حرس بخور :)))

      Delete