دستهایت
(۷ مهر ۹۱)
دلم صدای بال پروانه میخواهد،
آواز چشمه،
شکفتن یاس
ولی مارش خونین چکمهها است این روزها ...
صدای یأس را در گلویم خفه میکنم،
در ظلمات
این شام خونین،
آمیزش دستهایمان
شاید
تخمهی
آفتاب شود برای فردا.
دستت را به من بده!
من دیگه کامنت اینا فک کنم نیاز نباشه بذارم! :))))
ReplyDeleteبوووس
:)))
Deleteخل :*
سلام
ReplyDeleteبسيار بسيار زيبا زيبا واقعا زيبا و پرمعنا.
بخوان به نام گل سرخ؛ در صحاری شب؛
ReplyDeleteکه باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان؛ دوباره بخوان؛ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ؛ در رواق سکوت؛
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران؛
ز بام نیلی شب؛
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:
نه در برابر آب؛
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور ......
در این زمانه عسرت؛
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب؛
زلالتر از آب.
تو خاموشی؛ که بخواند؟
تو می روی؛ که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور؛
در آن کرانه؛ ببین:
بهار آمده؛ از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاری ست
هزار آینه
اینک
به همسرائی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.»
«استاد دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی»
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان که قمت و بيانت زيباست و مسحورکننده.
ReplyDeleteممنون بابت شعر بسیار زیبا و ممنون بابت لطف بسیارتون به من
Deleteفوق العاده!:*
ReplyDelete:*:)
Delete