شهر زرافههای آهنی
(۱۳ اردیبهشت ۹۲)
حوالی هشت عصر
در صدای زبر شهر
شهر زرافههای آهنی
درختهای سیمانی
و لبخندهای تلخ
سیگاری تش میزنم
حوالی هشت عصر
در میان جیغ تیز ترمزها
خود را و تو را
در دود سفید سیگار چال میکنم
حوالی هشت عصر
بیصدا
با یک لبخند
تمام میشوم
تش رو خوب اومدي...كلمه ي اصيل شيرازيه...بووووووس
ReplyDelete:*
Deletecheghadr taarik...
ReplyDeleteHow very dark indeed!
-P.
بعضی روزا اینجورین دیگه :)
Deleteیعنی باور کنم بالاخره تموم شدی از شرت خلاص شدیم :D
ReplyDeleteبیمری حسین :))
Deleteنمیتونی مثل آدم کامنت بذاری دیگه
حوالی 7 صبح
ReplyDeleteبا دو ماگ رنگی پر از چای
قرار است به زودی شروع شوی
:-)
به عبارتی کامینگ سون :)))
:X
Deleteعرض به حضورتون
عصری با یک عالمه بوس و بغل بنفش شروع شدم
:*
وای! عالی بود.
ReplyDeleteمرسی کیوان جان :*
Deleteخیللللی خووووب بود
ReplyDeleteفقط شعر بنویس خواهش می کنم!
:))
بوووس
مرسی عزیزم :*
Deleteو چشم سرورم :))