جهانی که منام
(۲۱ اردیبهشت ۹۲)
جوهر سیاه شب با هزار گوهر تابان که شناور است در
آن، با بوی باران و عطر خاک، بال به بال نسیم، پود میشود بر تارهای سپید عطر یاس
و از پنجره میآید تو و من، خودم را میسپارم به این موج غریب و بعد گم میشوم توی
هزار توی خیال، در انعکاس رنگهای درخشان که مثل نور تابلوهای نئون، در نیمه شب
تابستان، پخش میشود روی سفیدی دیوار و آرزوهای بلند که طرحهای مبهم رسم میکند
میان خطوط گنگ کاشی و برنامههای دور، به نبض نسیم، چون موج دریا که سنگ میساید،
سینهام را میکوبد و طنین میاندازد در من. لحظهای چشمهایم را میبندم و من
عریان، بی هیچ پیرایهای، از میان هیچ ظاهر میشود بر من، منی که گاه پشت خط خطیهای
روی کاغذ پنهان میشود، منی که متبلور میشود در یک عکس یک لبخند، یا نگاهی که
ناگهان میان گفت و گو، راه بر میدارد سوی افق، یا که آوازی دور، زمزمهای زیر لب،
یا که لالایی برای یک رویا، پلک میزنم و جهانِ منعکس در من، جهانی که منام، میان
این کلمات جاری میشود.
لعنتی آدم شک می کنه تهران زندگی می کنی یا بهشت. خیلی خوب بود
ReplyDelete:D :*
Deleteلطف داری عزیزم