نیمه شب بهار
(۹ اردیبهشت ۹۲)
لمیدهام روی کاناپه و تنها روشنایی اتاق انعکاس
مبهم تیرهای چراغ و رد روشن گذر ماشینها بر پردهی سپید اتاق است. آرام به نام
میخوانمات و آی نرم ممتد آخر نامات اتاق را پر میکند و دهانم طعم شیرین پرچم
یاسهای امینادوله میگیرد. با صورتی که روشن است چون ماه سلانه سلانه میآیی
سمتم، برایت جا باز میکنم و تو مثل مه صبح که نرم میخزد روی تن زمین، سبک مینشینی
بر تنم، دستهایم را چون چنارهای پیر که
ستون میزنند بر حاشیهی سبز چمن دور تنت حلقه میکنم. موهایت بوی خنکای نیمه شب
بهار میدهد. چون کاسهی آب که پر میشود از مهتاب، پر میشوم از تو.
همه چیز که خوبه...
ReplyDeleteهمه چیز خوب میمونه...
:*
:* >:D<
Deleteمرسی عزیزم
cheshmam roshan!
ReplyDelete-P.
مرض =))))
Delete"برایت جا باز میکنم و تو مثل مه صبح که نرم میخزد روی تن زمین، سبک مینشینی بر تنم"
ReplyDeleteمن درست متوجه نشدم ، دقیقن کجاتو باز می کنی ؟!! :D
حسین کثافت :))))))
ReplyDeleteبمیریییی
بوووس
وا .. عزیزم ندانستن عیب نیست ، نپرسیدن عیبه ..
Deleteخدائیش واسه خودت سوال نشده بود ؟!! :D
کثافت عوضی :))
Deleteوارتان تصویرسازیت خیلی خوب بود
ReplyDeleteفانتزی رو قشنگ نشون دادی چطور شکل گرفته
بوووس
مرسی عزیزم :*
Deleteلَمانه لَمانه رو بیشتر میپسندیم :دی
ReplyDeleteخیلی قشتگ بود :*
مهم اومدن است
Deleteمیخواد لمانه لمانه باشه یا سلانه سلانه
:D :X :*