پروانهی سفید
(۲۱ بهمن ۹۱)
خورشید، بیسبب نردبان آسمان را میرود بالا، از
شکاف چشمهای گنگ، نگاههای خالی، اندوه، چون خاکستر آوار میشود روی سرم و من، بیمقاومت،
دفن میشوم توی این گور سرد، چون کسی که تن داده به موج، خود را رها میکنم در این
سیاه بزرگ.
شب، توی آسانسور، که آنقدر آرام میرود بالا، که
انگار قرار است برسد به سقف آسمان، از درون آینه، چشمهایی خالی از حیات خیره میشود
به من، نگاهم را میدزدم.
سعی میکنم بازماندهی روز را با چند قلپ چای تلخ
فرو دهم، که ملودیای آشنا، مثل دستی که دارد نبش قبر میکند، خاکستر را از پیش
چشمم کنار میزند و روز روشن میشود به قطار تصاویر که میگذرد از پیش چشمم.
روی نیمکت فلزی پارک، نشستهام توی سایهروشن درخت
زبانگنجشکی که برگهایش جا ماندهاند از تاراج پاییز و نگاهم نشست بر نارنجی
همیشه بهارها که شکفتهاند در روشنی آفتاب و والس شاد پشهها در باد.
توی ایستگاه قطار، در آفتاب نیمروز، منتظرم که
قطار بیاید، که میان تمام رنگهای کدر، سر میگردانم و از میان کاکلی که پخش است توی هوا مثل مخمل
سیاه، صورتی جوان میبینم، که روشن است به یک لبخند، لبخندی شیرین، که نشسته روی
گردنی ظریف که انگار از مرمر سفید تراشیدهاند، یا شاید بافتهاند از مه. سراپا
لبخند میشوم.
شب است و نشستهام توی سکوت اتاق و اینها به یادم
میآورد، هر روز، پروانهای سفید، سبک مینشیند روی شانهام، کافی است چشم باز کنم
تا ببینمش.
پیوست: Icarus
Dream Suite Ops.4
از Yngwie Malmsteen
سلام وارتان جان
ReplyDeleteمثل همیشه زیبا و پراحساس.
برايت رؤياهايي آرزو ميکنم تمام نشدني
ReplyDeleteو آرزوهايي پرشور
که از ميانشان چندتايي برآورده شود
برايت آرزو ميکنم که دوست داشته باشي
آنچه را که بايد دوست بداري
...
و فراموش کني
آنچه را که بايد فراموش کني
برايت شوق آرزو ميکنم. آرامش آرزو ميکنم
برايت آرزو ميکنم که با آواز پرندگان بيدار شوي
و با خنده ي کودکان
برايت آرزو ميکنم دوام بياوري
در رکود، بي تفاوتي و ناپاکي روزگار
بخصوص برايت آرزو ميکنم که خودت باشي (ژاک برل)
سلام
Deleteمرسی دوست عزیز
این سر زدنها و کامنتها مهربان شما بسیار با ارزش است
سر بلند باشید
speechless... like always...
ReplyDelete:)
باز این پسره کلاس زبان اومد واسه ما :))
Delete:D
Deleteمرسی همایون :*
Deleteحسین، فضولی تو نکبت؟ :))
Deleteخب خب خب .. می بینم که تن فروش هم شدی ..
ReplyDeleteتن می دهی به موج و فلان و فلان ..
ببینم ، الان مزنه ی بازار چنده ؟ :))
:))) بتترک
Deleteیا شاید بافتهاند از مه.
ReplyDeleteعاااالی بود این تیکه ش
نوشته هات تازگیا من رو یاد اُدری توتو تو فیلم «سرنوشت شگفت انگیز آمِلی» میندازه!
بوووس
:D
Deleteمرسی
از اون تعریفا بود که کلی به آدم میچسبه
:* :X
دیییییگه تعریفی بود که به ذهنم رسییید همون موقع
ReplyDelete:))
بوووس
:))) :*
Delete