بیرون آمدن از پستو
(۲۹ شهریور ۹۱)
در هم شکسته از بغضی فروخورده خودم را به حمام میرسانم،
صورتم از ترس، از یأس کبود است. دلم گرفته است و آغوشی میخواهم که مرا به تمامی
بشناسد، بپذیرد، دربرگیرد. چشمم به آینه میافتد، خودم را، این منِ آشفتهي در هم
را که میبینم، آینه را میچرخانم تا نبینم. شیر آب گرم را باز میکنم، پر میشوم
از بخار. تکیه میدهم به سنگ سرد و همراه با جریان آبِ گرم پخشِ زمین میشوم. با
ترس، با تردید، با دردی غریب در سینهام در میانه مرثیهخوانی قطرات آب، برای
اولین بار با صدای بلند، انکار را در هم میشکنم.
«من همجنسگرا هستم.»
و چه آواز شگفتی است آمیزش صدای من و آب.
«من همجنسگرا هستم.»
آغوشِ گرمِ آب مرا میپذیرد، مرا دربرمیگیرد.
پیوست ۱: به قول
دوستی، عزیزی، اولین آشکارسازی، اولین Coming Out پیشِ چشم آینه، پیشِ خود است.
پیوست ۲: از
خیلی پیشتر قصد کرده بودم تجربیاتم در آشکارسازی را بنویسم، این اولین تجربهام و
شاید سختترینش بود.
پیوست ۳: بیرون
آمدن از پستو، مثلِ آتشبازی پرآشوب و شاید پر ترس است ولی مثل آتشبازی لبریز از
رنگ و شور هم هست.
و این مهم ترینش بود ...
ReplyDeleteمنتظر بقیه شونم هستم ... با هیجان
:*
>:D<
Deleteمرسی عزیزم :*
شما که ید طولایی تو این امر داری، ما باید بیاییم محضرتون تلمذ کنیم
ReplyDeleteبوووس
به سبک مکتب خونهای هم باید تدریس کنم؟
Deleteالهی من قربونت برم بچه جون!>:D<:*:*
ReplyDelete>:D<:*:X
Delete