ثانیههای کشدار
(۲۶ شهریور ۹۱)
چند سال پیش، دو کبوتر روی هرّهی پنجرهی اتاقم
لانه ساختند و تخم کردند. هیاهوی جوجهها آن سال اتاقم را پر کرده بود. روز به روز
کرکِ تن جوجهها تنکتر و شکل بالهایشان تکمیل میشد. بعد یکی از روزها پرندههای
والد، جوجههایشان را گذاشتند و رفتند، من مانده بودم و تلخی قیل و قال گرسنگی و
ترس جوجهها. کاری نمیشد کرد، دو روز گذشت، بعد، روز سوم، وقتی خورشید لخت و آرم
بالا میرفت، جوجههای کوچکم، با کمی ترس، با کمی تردید، با قدمهای لرزان، پا روی
هره گذاشتند، با چشمهایی که دودو میزد قدمهای سستشان، نوسانات تن ظریفشان را
نگاه میکردم، اولی به لبه رسید، پا سست کرد، ترسید، ولی خود را رها کرد، پرید.
چند لحظه بعد، بال به بال باد از پیشِ پنجره گذشت.
پا سست کردم، ترسیدم، ولی خودم را رها کردم. و حال آن
چند ثانیهی کشدار است، شاید از پیش پنجرهی چشمتان گذشتم، شاید ...
یاد این آهنگ افتادم همون دیشب که اینو خوندم. نمی دونم چرا !
ReplyDeleteلبریز خنده با تو
لبریز شعر یغما
شال حریر آبی تو
پرسه های سرما
گاهی نگاهی از تو
گاهی خیال و رویا
بوسیدن تن عشق
تا وعده های فردا
اون لحظه رو به یاد آر
بانوی خواب و بیدار
از شعر تلخ امشب
تا بهترین دیروز
گاهی صدای فریاد
گاهی سکوت لبدوز
گاهی طنین خنده
گاهی نگاه پرسوز
با من همیشه اما
لعنت به بدترین روز
چهقدر خوبه این شعر، حتماً دانلود میکنم گوش میدم
Deleteو فکر کنم یاد این افتادی چون خیلی به حال من شبیه
مرسی عزیزم :)
بابا من یه دو روز اینترنتم قطع بودااا! ببین چی کارا کردی :))
ReplyDeleteینی دیگه افادی پایین؟
:))
بوووس
میبینیی!! :)))))
Deleteمنو برا افتادن نساختن
:D
یادمه یه روز بهم گفتی پرنده ها پروازو از عمین جا بلد می شن. داری عوج می گیری عزیززززززززززززززم :*:*:*
ReplyDeleteآدم خیلی وقتا حرفهای درستی میزنه که وقتی خودش در موقعیت قرار میگیره فراموش میکنه :)
Deleteدرست میگی عزیزم :*:)