Thursday 20 June 2013

فروش‌گاه ۳۰ خرداد ۹۲

فروش‌گاه

(۳۰ خرداد ۹۲)

با بابا رفته بودیم فروش‌گاه برای خرید ماهیانه، بین خرید، مثل هر بار که می‌رویم فروشگاه، سانتی‌مانتالیسم مزمن‌ام عود می‌کند و شروع می‌کنم به خیال‌پردازی که یک روز برای خانه‌ی خودم بروم خرید، خانه‌ای که مشترک است با یک دیگری، کسی که دوست‌اش دارم.
بعد موج خیال خام کودکانه از ذهنم سر ریز می‌کند در راهروهای فروشگاه، تصویر شاد شوخی‌ها و خنده‌ها، چیزهایی که می‌خریم، شاید برنامه ریزی شتاب زده برای یک میهمانی و گاهی هم نگاه متعجب باقی مشتری‌های از دو نفری که برای هل دادن چرخ خرید این‌طور توی سر و کله‌ی هم می‌زنند و از تجسم این‌ها قند توی دلم آب می‌شود، تماس یک دست، یک لبخند، یک خنده‌ی از ته دل.

10 comments:

  1. اميدوارم روزي از يه آرزو به يه واقعيت روزانه تبدل بشه....
    بووووس

    ReplyDelete
  2. به‌به! فقط اینکه به نظرم اون قسمت خرید دونفره‌ش اصلن توهم نیست، ولی خرید کردنش با این وضعیت گرونی توی ایران یه خرده به نظر میاد سانتی‌مانتال باشه :))

    ReplyDelete
    Replies
    1. :))
      حالا زیاد خرید نمی‌کنیم :)) بعدم کار می‌کنیم پول در می‌اریم دیگه
      حسن اومده از فردا قراره همه‌چی مجانی شه تازه :))

      Delete
  3. دیفونههههههههههههههههه
    :D

    ashkan

    ReplyDelete
  4. ا .. وارتان .. باز اون لیستی که بهت داده بودمو نخریدی .. امشب بیرون می خوابی تا حالت جا بیاد :D

    ReplyDelete
  5. آخیییییییییییییییییییییییی >:D<:X;)

    ReplyDelete