پیامبر مغموم
(۲۲ مرداد ۹۲)
برکت
چونان کبوتری هراسیده از قفس
پریده از دستهای من
و من چونان پیامبری مغموم
با تاجی از غبار
بی آنکه یکی حوّاری پیام باشد
پی پارهای چوب برای دار
به موج تلخ روشنایی سرخ لامپهای نئون چنگ میزنم
چوبی نیست
بر دار روشناییهای گنگ شهر میشوم
و معبد سیاه زمانه
از انعکاس صفیر اگزوزها به لرزه میافتد
ولی گناهی بخشوده نمیشود
دیواری نمیریزد
و در روز چهارم
هنوز در گورم من
No comments:
Post a Comment