گوریده در هم شب
(۲۳ خرداد ۹۲)
میان خواب و بیداری، آشفتهگیهای ذهنم با چینهای
سپید پرده و نور آبی صبح میآمیزد، واکاوی درهمریختهای از یک دوست، یک دیدار،
یک جمله، تنیده میشود در تصاویر واژگونِ درهم گوریدهی آبستره از ذهن من، چهرهی
یکی مسخ میشود به طرح سرد دیوار، خورشید چون قطرهای جوهر پخش میشود بر دامن
سپیدآسمان، ماه چون تکهای نان قاچ میخورد به دو نیم و من چون سایهی سیاه اسبی عاصی
از قاب میجهم بیرون. خواب را به ضرب دست از چشمهایم پس میزنم، چند کلمه روی
کاغذی مینویسم، کلماتی که تنها در آن لحظه معنا دارند و صبح مچاله میشوند، هیچ
میشوند.
ReplyDeleteبه مدد همان کلمات نگاشته شده در کاغذهای مچاله شدهات
و هیچ شدهات
میخوانمت
بوس به توی مهربون :*
Delete